سفارش تبلیغ
صبا ویژن
RSS

سلام

عیدتون مبارک

انشالله که این محبت قلبی که به خانوم داریم توی دلهامون،روز به روز بیشتر بشه و یادمون نره که شاکر این همه لطفشون باشیم که اگر "کشش چو نبود از آن سو،چه سود کوشیدن"

انشاالله خدا مادرهامون رو برامون نگه داره و اونهایی رو که نیستن غریق رحمت کنه ....

ما هم خوبیم و فقط وقتایی که تنهام یا آخرای شب یه غم عمیقی میشنه توی دلم که هی اشک توی چشمام جمع میشه و هی میگم نه،نباید جاری بشی ...

نه اینکه ناراحت باشما،انگاری یه چیزیه اون ته ته های دلم ه،یه جورایی ارادی نیست حس و حالم ...

امیدوارم شما خوب باشید و برای هم دعا کنیم که شاکر باشیم ...

پ.ن. دلیل اسم پست قبلی این بود که همون موقع که میخواستم بفرستم همسرجان زنگ زد که دخترک توی مسجد نیست بدو بیا!خدا میدونه با چه دلهره یه چادر سر کردم و دویدم توی خیابون که وسطای راه زنگ زد پیداش شد رفته بود قسمت خانومانه و مشغول بازی شده بود و یادش رفته بود به باباش بگه!خیلی حالمون اونروز خوب بود یه سردرد شدیدی هم شدم که تا میخواستم قرارفردا با دوستا رو کنسل کنم که به لطف معصومه راهی شدیم و چقدر خوب بود،رفتنش ...

 





برچسب ها : همینجورانه  ,