سفارش تبلیغ
صبا ویژن
RSS

مریضی بچه سخته!

دوشب دخترجانم تب داشت،در این حد که با شیاف هم پایین نمیومد و فقط بچه م ناله میکرد از شدت ضعف و تب!

بردمش دکتر،هیچ علامتی نداشت و گفت باید صبر کنی ببینی چی میشه!

طفلک معصوم من خوب شد و ما فقط دو روز بی خوابی واذیت داشتیم اما همه ش توی خستگیهام یاد مامان باباهایی بودم که بچه هاشون مریضی خای صعب العلاج دارند... 

خدا بهشون صبر بده،امتحان سختیه

 



سال 96

سال 96 خوشبختانه خیلی خوووب شرو5 شد.

قبل از سال،به روال سالهای قبل،مهمان امام ریوف شدیم...که این سفر با دوتا بچه به برکت حضور مامان و بابا حتی بهتر از قبل هم بود،قرار بود من فقط بچه داری کنم توی سفر و بقیه زحمتا روی دوش همسر و مامان و بابا!

شب جمعه،بعد از دعای کمیل و سخنرانی حاجاقا پناهیان،رفتیم دارالهدایه سخنرانی حاجاقا علوی و دیدن دوستای مهد دخترک و..  شب که جامون رو عوض کرده بودیم دخترک اول شروع کرد به بهونه اوردن یهو لرز کرد و لب و دهنش از شدت سرما بنفش شده بود،بعد بالا اورد و تب و... 

ساعت 12 بردیمش بیمارستان و گفتن ویروس بوده و بهش سرم زدند و... 

یعنی تازه حدود 6 صبح تونستیم بخوابیم!

اما بازم شکرخدا که ویروسش اون شب و یه کم هم شب بعدش فقط اذیتش کرد!

29م برگشتیم و تا سه چهار بار ماشین لباسشویی زدیم و جمع و جور کردیم،شد روز سی ام و تحویل سال!که چون مامان خونه مادرجون بود ماها هم خودمون رو رسوندیم اونجا و لحظه ی تحویل سال اونجا بودیم!

شکرخدا به برکت این اتفاقات خوووب، تعطیلاتمون با کلی خوبی و خوشی و دیدار اقوام و زیارت شب اول رحب،قم،حرم حضرت معصومه سپری شد!

روز دوازدهم هم به جای سیزده به در با دوست جان جانانمون رفتیم محلاتی و هوا بس ناجوانمردانه خووپب بود،هم افتاب،هم ابر،هم تگرگ و بارون!

سیزدهم هم رفتیم یه سر خونه ی مامان بزرگم و بعدش هم قسمتمون شد حرم سیدالکریم،الحمدلله.. 

تا چشم بهم زدیم تعطیلات تموم شد!!!

و این قافله عمر عجب تنددددددد میگذرد!!!



یه وقتایی فکر میکنی نمره ی تربیت کردن بچه ت صفر ه!!!!

یعنی از اون روزا بود که وقتی از خونه ی عموی دخترک میومدم خونه دوست داشتم دور هرچی بچه داری و...  خط بکشم!!!

واقعا چه جوری اینجوری شده!؟

خودش هم انگار میفهمه من یه جاهایی رودروایستی دلرم عملا گندددد میزنه به همه چیز??



و سلام نام خداست.

دختر کوچولوی هشت ماهه و نیمه شده و همه ی خاطراتش توی اینستا جامونده و یحتمل از مامانش برای کم کاریش ناراضی میشه!

24 اسفند که هشت ماهش تموم شد،توی مشهدالرضا،شروع کرد به چهاردست و پا رفتن!

اول در حد دو قدم،بعد خسته میشد و سینه خیز ادامه میداد!اما حالا ماشاالله لحظه ای اروم و قرار نداره!همه ش از مبل و میز و رورویک میگیره و میخواد بلند بشه و باید یکی همه ش مراقلش باشه،با این همه مراقبت یهو میبینی از پشت خورده زمین یا دستش ول شده دهنش خورده لبه ی میز و... 

فعلا برای شروع بشه??





برچسب ها : مادرانه  ,