سفارش تبلیغ
صبا ویژن
RSS

عرض سلام و ادب و احترام

از آخر بگم یعنی امروز

دخترکم مشغول از مبل بالا رفتن بود که یهو دسش در میره و با مماخ میخوره به مبل... با اینکه کنارش بودم اما نمیدونم چجوری این جوری شد،یه گریه ای میکرد بیا و ببین!بغلش کردم کلی حواسش رو پرت کردم بعد دیم داره از بینیش خون میاد ... انشالله که چیز خاصی نشده باشه!

دیروز اتفاق خاصی نیوفتاد غیر از اینکه زیاد حال نمیکرد غذا بخوره!

5 شنبه روز عید رفتیم خونه ی عمه جونم که مطابق هر سال برنامه داشتن!هی از این دخمل ما عکس گرفتن،آخر سر صدام در اومد که خب لااقل پول مدل رو به ما بدید دیگه:)))

شبش که اومدیم خونه رو به روییمون عروسی بود و کلی با دخترکم چرخیدیم و اون کلی میخندید... من هی به باباش میگم این ذاتا ًقرتیه باباش میگه نه:دی

فکر کنم همه رو تعریف کردم دیگه!نه؟!

دخترکم هم به همین سرعت بیدار شد





برچسب ها : همینجورانه  ,