سفارش تبلیغ
صبا ویژن
RSS

 

یادمه دخترک رو باردار بودم و مامانم رفته بود از کجا دو تا دونه به خریده بود چقدر گروووووون!اونوخ من اینقدر نتونسته بودم بخورمش و از موجودی به اسم "به" بدم میومد که رفت سطل اشغال:-(

از وقتی دخترک به غذا خوردن افتاد,غذاهامون بیشتر به سمت اب پز رفت و استقبال بی نظیر همسرجان از غذاهایی که من حتی لب نمیزدم!!!

یادمه یه غذا داشتیم به اسم "سوپ خانم فاطمه" که هرچی توی یخچال بود از هویج و به و الو و بلغور گندم و ... میرفت تووش!اونوخ همسرجان چنان با ملچ مولوچ میخورد که انگار داشت کباب برگ میخورد!

حالا از دیروز توی خونه ی ما دخترک دستور تاس کباب داده بود و امروز وقتی داشتم "به" رو میریختم تووش,احساس کردم عجب بویی داره,عجب عطری,عجب حس مطبوعی ...

خداروشکر که با این موجود آشنا شدم

پ.ن. نوشته مال دیروزه,امروز که کلا تلپ بودیم منزل رفیق جانمان

 





برچسب ها : مادرانه  , همسرانه  ,

امروز رفتیم اولین سونوی نینی,هفت میلی متر بود و فقط ساک حاملگیش معلوم بود و دکتر میگفت جاش خوبه....

حالا انشاالله یازدهم فروردین وقت داده برای سونوی قلب ...

دلم نمیخواست زود برم سونو اما انگار اینجوری خودش پیش رفت ...





برچسب ها : یاری که نماند  ,

دخترک.از صبح پیراهن پوشیده و میگه من عروسم,بخون برقصم!!!!

از صبح دارم واسش شعر میسازم تووش عروس باشه که خانوم باهاش بتونه دور دور کنه و مثلا قر بده:)))))





برچسب ها : مادرانه  ,

قطب شمال

همین الان مستند "به دنبال سایه" که سفر به قطب شمال و ...بود رو از شبکه افق دیدیم و واقعا لذت بردیم

تکرارش فردا ساعت سه بعدازظهر پخش میشه(طبق اعلام خود شبکه افق)



امروز مادر و دختری رفتیم آرایشگاه!

یعنی سه روز بود هی میگفتم بریم میگفت نمیام!دیگه امروز گفتم من دارم میرم زود لباس بپوش بریم!به ناچار لباس پوشید

تا دم ارایشگاه هم هیچی نمیگفت،رفتیم داخل یهو خانومه گفت وای چه دختر خوشگلی،چه موهای فلانی و ... ناگهان ..... صدای گریه حضار :))))))))))))))

یعنی گریه میکردا!انگار زده بودمش!

مجبور شدم از اقتدار مادرانه استفاده کنم چون اگه میومدیم بیرون دوباره بردنش سخت بود!

نشستیم و خانومه توی بغل من موهاش رو کوتاه کرد اولاش یه کم نق میزد آخراش دیگه همکاری میکرد...

حالا اومدیم خونه میبینم تمام چادرم و لباسای خودش پر مو! اونم موهای دخترک که اینقدررنگش تابلویه و ببین روی سیاهی چادر چقدر ضایع بوده :)))

یعنی هر وقت موهای این رو کوتاه میکنم خودم نفس میکشم بس که از موی هپلی هپولی(!) بدم میاد 

پ.ن. حدودا ًتمام کمدها و آشپزخوه تکونده شد!فردا هم ملیحه حانم میاد واسه تکوندن خونه! دعا کنید منو نتکونه چون هربار بعد از رفتنش یه بلایی سرم میاد بس که ازم کار میکشه :))





برچسب ها : مادرانه  ,

سلام

نه اینکه نباشم و ننویسم,نه!

اتفاقا امروز یه پست نوشتم درمورد بازارگردی پنج شنبه و خریدهامون که به برکت نماز جماعت فوق العاده بود(خریدهایی کردیم که برای هرکدومش همسرجان لااقل ده ها مورد رو دیده بود و نپسندیده بود و ما توی سه ساعت همه ملزومات رو گرفتیم) و سعی کردیم زوم کنیم روی "ایرانی خریدن" و "لذت کمتر داشتن"!

اما نمیدونم چرا پستم ثبت نشد!

الان هم در اوج خستگی بی خوابی زده به سرم!

الحمدلله علی کل نعمه ...





برچسب ها : همینجورانه  ,

 

نمیدونم چرا حسم خیلی مثبت نبود نسبت به بارداری م!

اخه سر دخترک واقعا درونم انقلابی بود از دردهای وحشتناک و هی پیدا نکردن علایمی از دخترک با سه بار سونو و ... واقعا استرسی کشیدیم همگی!مخصوصا که دم عید بود و دکتر میگفت باید بستری بشی دارو بگیری تا دفع بشه .... که خب خداروشکر دخترک صحیح و سالم اما با تاخیر دنیا اومد!

امروز رفتم ازمایش تیتر بتا دادم ببینم ایا این دفعه هم بتا بالا رفته یا نه!؟در کمال ناباوری دیدم شده دوهزار و خورده ای!!!خنده م گرفته بود که شاید اینبار دوقلویه با این بتای بالا:دی

تفاوت بارداری دوم با اول اینه که هنوز دکتر نرفتم و فعلا هم قصد رفتنش رو ندارم!البته امیدوارم اورژانسی مجبور نشم!

هنوز ویار بارداری باهام در نیوفتاده شدید,گاهی سوزش گلو دارم(از اسید معده),گاهی هم یه کم متهوع میشم اما هنوز اتفاق ناگواری نیوفتاده:دی

نتونستم از بابا و مامانم مخفی نگه دارم و لو رفتم!مامانم با تعجب پرسید چند ماهته؟!خنده م گرفته بود,چند مااااااااه :)))))

پ.ن. فکر میکنم مهمونمون پسره!

 





برچسب ها : یاری که نماند  ,
<      1   2   3   4      >