این روزا کار همسرجان خیلی زیاد شده و پر دغدغه!
هر روز مسافتهای زیادی رو خارج شهر میره دنبال کار تولیدیش و هنوز بعد از یک سال به نتیجه نرسیده!
بعضی شبا وقتی میاد خونه اینقدر خسته و گرسنه ست که حتی به دلبریهای دخترک هم عکس العملی نشون نمیده,یا حتی متوجه نمیشه که داری باهاش صحبت میکنی,گاهی وقتها یه بله و خیر میگه و من مطمینم اصلا موضوع رو متوجه هم نشده!
یه وقتایی هم مثل امروز وقتی خسته و کوفته رسید خونه و رفت دنبال کار ثبت علامت تجاری,دید بعد از سه ماه رد مشروط شده....
و تا همین حالا نشسته پای کامپیوتر و هر لحظه در مورد موردی نظر منو میپرسه و باز خودش نتیجه گیری میکنه و ....
یه وقتایی میگه اگه میدونستم تولید اینقدر مراحل سختی داره نمیرفتم دنبالش! هر مرحله فکر میکنه تا هفته ی بعد کالاش رو میتونه عرضه کنه اما باز یه مشکل دیگه,یه روز قالب,یه روز ورق,یه روز پرس ....
خلاصه که زندگیمون این روزا پر از هیجانه:دی
برچسب ها : همسرانه ,