امروز رفتیم یه دکتر دیگه!این دفعه از اولش میگفت نریم و نمیام و گریه میکرد گوله گوله,اینقدر که دلم میخواست پابه پاش گریه کنم
دکتر بعد از معاینه گفت چون بچه ست باید اسکن چشمش دوباره انجام بشه البته بنظر من میتونست به همونها اکتفا کنه اما ....
خلاصه که دوباره پروژه ای داشتیم,دستشو چشمش رو گرفته بودم,دکتر هم چشمش رو از بالا گرفته بود و بابا هم پاهاشو که لگداش نخوره به من!اینقدر بچه م جیغ زد,گریه کرد که از همون موقع گوش درد وحشتناکی شدم,یعنی یه لحظه احساس کردم گوشم سوت کشید و بعدش دردش شروع شد!
خلاصه که یکی از اسکنها با خطای بالایی به دلیل "عدم همکاری" انجام شد,سونوگرافی هم با کلی قربون صدقه و دوباره گرفتن صورتشو و حرف زدن و ... بالاخره انجام شد!
دکتر شنبه وقت عمل داد,اما بین دوتا دکتر مرددم!فردا یحتمل برای همین که امروز رفتم استخاره میگیرم که اگه خوب بود,همین رو ادامه بدیم....
امروز خیلی عصبی شده بودم,چندبار با بابام به شدت تلخ صحبت کردم,که البته بنده خدا سعی میکرد درک کنه شرایطم رو!! و من همه ش به فکر اونایی بودم که بچه شون,جوونشون درد لاعلاج میگیره....
یعنی من با یه بیماری ساده ی چشم اینقدر کم اوردم,خدا به داد دل اونا برسه
خدایا,همیشه میگن "هو الشافی", درمان همه ی دردها تویی,امشب دعا میکنم برای ارامش دل همه اونایی که یه گوشه ی دلشون پر از غمه,پر از استرس و غصه ست,به حق بهترین مخلوقاتت,پنج تن آل عبا,بهشون ارامش بده,الهی آمین