دیروز رفتم یه دکتر بالای سیدخندان،خیلی میگفتن دکتر معروفیه و کارش عالیه و ...
ما هم گول خوردیم و رفتیم!
البته نه اینکه بد باشه ها!
دکتره یه جورایی تلفیق طب سنتی و طب مدرن بود با نبض بقیه چیزا رو میگفت!
نبضم ر گرفت گفت بدنت خشکه،باید بری جای مرطوب زندگی کنی و ویتامین B,C بدنت هم خیلی کمه! رژیم غذایی داد با جو و گندم! بماند که همسرجان چقدر به ما خندید :دی
امروز هم بعد از شش ماه و اندی رفتم آزمایشاتم رو به دکتر نشون دادم ایشون هم فرمودند ویتامین D3 بدنت خیلی کمه و سه عدد آمپول مرقوم فرمودند که دوهفته یه بار نوش جان بفرماییم!
حالا خوبه آزمایش بقیه ویتامینها رو نداده بودم وگرنه با این وضع برمیگشتیم منزل پدری:)))
*توی مطب دکتر امروز یه عالمه خانوم با شکمهای بسیاااااااااااااار برآمده دیده میشدند که کلی حالشون بد بود و فکر میکردند فردا روزی که بچه دنیا بیاد راحت میشن از این وضع ولی زهی خیال باطل که اول مصایب شیرین مادریه!
یه قسمت جالب دیگه یه مامانی بود که سه قلوی 5 ساله داشت و دوباره باردار شده بود! بهش گفتم آخه تو دیگه چرا!گفت پوشتم کلفت شده گفتم یه دختر بیارم که دخترم تنهاست!!
** امروز شنیدیم یکی از رفیق هایمان دوباره مادر شده و بماند که چقدر خوشحال شدیم از این خبر!
باقی خدا و بس!
دعایمان بفرمایید