RSS

همسایه مون رو توی خیابون دیدم و کلی عذرخواهی کردم واسه گریههای شبانه ی خانم فاطمه

خندید و  گفت اینا همه برکته و ... بچه ت داره لااله الا الله میگه!

کلی توی دلم ممنونش شدم واسه همچین برخوردی،چقدر آدمای خوب اطرافم زیاده.

و اما حدیث مرتبط

منابع فقه شیعه (ترجمه جامع أحادیث الشیعة) ؛ ج‏26 ؛ ص869

محمّد بن مسلم گوید: «خدمت امام صادق علیه السلام نشسته بودم که یونس بن یعقوب وارد شد دیدم که ناله مى‏کند. حضرت صادق علیه السلام به او فرمود: چرا مى‏بینم ناله مى‏کنى؟ گفت: کودکى دارم که همه شب را براى او در اذیّت بودم. امام صادق علیه السلام به او فرمود: اى یونس! پدرم امام باقر علیه السلام از پدرانش علیهم السلام از جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله برایم روایت کرد که جبرئیل بر رسول خدا صلى الله علیه و آله نازل گشت در حالى که رسول خدا و على علیهما السلام ناله مى‏کردند. جبرئیل گفت: اى حبیب خدا! چرا مى‏بینم که ناله مى‏کنى؟

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: دو کودک داریم که از گریه آنان در اذیّت هستیم. جبرئیل فرمود: نگو اى محمّد خداوند شیعیانى براى این گروه بر مى‏انگیزد که اگر یکى از آنان گریه کند، گریه‏اش لا اله الّا اللَّه است تا آن که هفت سال بر او بگذرد و چون هفت سالگى گذشت گریه‏اش استغفار براى پدر و مادرش محسوب مى‏شود تا آن که به حدّ (بلوغ) برسد چون از حدّ (بلوغ) گذشت هر نیکى که انجام دهد براى پدر و مادرش خواهد بود و هر بدى که کند بر آن دو نیست.»[1]



[1]   بروجردى، آقا حسین، منابع فقه شیعه (ترجمه جامع أحادیث الشیعة)، 31جلد، انتشارات فرهنگ سبز - تهران، چاپ: اول، 1386 ق.





برچسب ها : مادرانه  ,

شبا گاهی ده بار بیدار میشم و دخترکم رو بغل میکنم و میشینم و بهش شیر میدم و ...

بعضی وقتها هنوز سرم رو روی بالش نذاشته میبینم بیدار شده و دوباره و دوباره ...

شبا که کنارش دراز میکشم و دستای نازش میخوره به تنم تمام خستگی م در میره

روزا که برام میخنده تمام سختیها برام شیرین میشه

پاره ی وجودمه، مگه میشه ولش کنم و گریه ش رو ببینم...

 حالا تصور کن میگن وقتی قیامت میشه مادر شیرخوار از هول اون ساعت عظیم بچه ش رو بی خیال میشه!

یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا

بابای خوبمون،بابای مهربونمون شما برای ما دعا کنید توی این روزای خوب ... ما واقعاً گنهکاریم

پ.ن. این روزا اگه دلت گرفت چند صفحه از دعای ابوحمزه خیلی آرامش بخشه وقتی خودت رو برای خدات لوس میکنی ... 





برچسب ها : مادرانه  , دل تنگانه(مذهبی)  ,

سلام

دخترکم دیروز حسابی تب داشت و هر 4 ساعت با کلی زور و بالا آوردن و گریه و ... بهش استامینوفن میدادم!گیج خواب بود از ساعت 6 بعداز ظهر اما نمیخوابید ...

ساعت 10 توی بغل باباش خوابش برد که نیم ساعت بعد بیدار شد!و این داستان بیدار موندن تا ساعت 5 صبح ادامه داشت!وای که چقدر سخت بود ...

دوباره 8.5 بیدار شد و من واقعاً عزا گرفته بودم که با این همه خستگی باهاش چه کنم!به زور 11 خوابید اما چه خوابی،هر یه ربع بیدار میشد چهاردست و پا میرفت دم یکی از اتاقا من دوباره بغلش میکردم میذاشتمش توی جاش و اینکار بارها تکرار شد!

ساعت 2 دیگه بلند شدم و قید همچین خواب مزخرفی رو دم حالا خانم از اون موقع تا حالا که ساعت حدود4.5 شده تخت خوابیده و باز من دارم فکر میکنم اگه اینجوری پیش بره باز هم امشب شب زنده داری داریم!






برچسب ها : مادرانه  ,

من واقعاً نمیدونم زندگی چه جوری میگذره که من اصلاً وقت نمیکنم بیام پای نت!!!

صبح با حمله ی شدید خانم فاطمه بیدار میشم تا چشمام رو از کاسه در نیاورده!!!البته چه بیدار شدنی،شبا کلاً دیگه کنارش میخوابم و هر نیم ساعت نق میزنه که یعنی مامان...!آرزوم شده 1 ساعت خواب پشت سر هم!!!

بعدشم هی بگو خانم فاطمه مراقب باش خانم فاطمه یه کم اینورتر بشین خانم فاطمه سرت خانم فاطمه اشکال نداره بازی ه دیگه خانم فاطمه...

شاید شاید یه نیم ساعت بخوابه که تند تند ناهار میخورم و نماز میخونم و ... یهو بیدار میشه تا 6-7 که باباش بیاد!

یه کم واسه باباش قر و قمیش میاد اینقدر که باباش دیگه اصلاً منو نمیبینه توی خونه:)))

ساعت 8 گاهی هم 9 دیگه از خستگی بیهوش میشه!توی 1 ساعت شامم رو ردیف میکنم و خونه رو تر تمیز میکنم -بس که همه چیز رو میکنه توی دهنش-اما بیدار میشه تا 11-12 شب غر میزنه تا بخوابه!

شنیده بودم بچه به زندگی آدم نظم میده اما نمیدونستم چه جوری!اما الان فهمیدم ... هر ساعتی دلت میخواد نمیتونی بخوابی!هر ساعتی دلت میخواد نمیتونی بری مهمونی و خرید و ... توی 1 ساعت که وقت گیر بیاری باید همه ی کارات رو عین فرفره انجام بدی!

البته ناگفته نمونه دیروز بعد از مدتها دخترکم رو گذاشتم خونه ی مامانم و با آقای همسر رفتیم خرید

اینقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر چسبید که نگو!

البته توی خونه همه بسیج شده بودن واسه نگهداری خانم فاطمه،بابام و مامانم و خاله ملیکا و انسیه و ...

ما هم تند تند واسه خودمون و خانم فاطمه لباس خریدیم که این 2 تا مهمونی پیش رو رو بگذرونیم!

خب برم تا دخترکم بیدار نشده باز وسط نوشتن من!

دعامون کنید...ماه شعبان هم داره تموم میشه و ما هیچـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی نفهمیدیم!






برچسب ها : مادرانه  ,

عرض سلام و ادب و احترام

از آخر بگم یعنی امروز

دخترکم مشغول از مبل بالا رفتن بود که یهو دسش در میره و با مماخ میخوره به مبل... با اینکه کنارش بودم اما نمیدونم چجوری این جوری شد،یه گریه ای میکرد بیا و ببین!بغلش کردم کلی حواسش رو پرت کردم بعد دیم داره از بینیش خون میاد ... انشالله که چیز خاصی نشده باشه!

دیروز اتفاق خاصی نیوفتاد غیر از اینکه زیاد حال نمیکرد غذا بخوره!

5 شنبه روز عید رفتیم خونه ی عمه جونم که مطابق هر سال برنامه داشتن!هی از این دخمل ما عکس گرفتن،آخر سر صدام در اومد که خب لااقل پول مدل رو به ما بدید دیگه:)))

شبش که اومدیم خونه رو به روییمون عروسی بود و کلی با دخترکم چرخیدیم و اون کلی میخندید... من هی به باباش میگم این ذاتا ًقرتیه باباش میگه نه:دی

فکر کنم همه رو تعریف کردم دیگه!نه؟!

دخترکم هم به همین سرعت بیدار شد





برچسب ها : همینجورانه  ,

یروز با مل مل داشتم صحبت میکردم،انگار نه انگار که این دختر 7 سال از من کوچکتر ه!بعضی وقتها برام حکم خواهر بزرگتر رو داره ...

راستش شاید از چیزایی که میخونید خنده تون بگیریه و بگید ای بابا هنوز بچه ت به اون سن نرسیده داری حکم میدی و برنامه ریزی میکنی و ...

اما دست خودم نیست خوشم نمیاد بچه م بشینه پای تلویزیون عمو پورنگ و خاله ستاره و خاله سارا و هزارتا خاله ی دیگه رو ببینه که به نظرم همه ش ابتذال و مسخره بازیه!!!

دوست ندارم اهنگهایی رو بشنوه که از اول تا اخرش همه ی مردا رو بی وفا میکنه و خانمها رو ....

دوست ندارم بچه م ساعتها بشینه پای کامپیوتر و سی دی های خشن بازی کنه...

کارتن های محبوبش بشن بن تن و دی جی مون و ...

اما از طرفی وقتی میخوام اینا رو ازش بگیرم باید یه چیزی جایگزین کنم براش

یه خوراکی بهش بدم که فکر نکنه از دنیا(!) عقب مونده!

اما باز به خودم میگم تا 4-5 سال جلوی دیدن و شنیدن این اراجیف رو گرفتی بعدش چی! از دوستاش بشنوه و احساس کنه خیلی عقبه چی؟!...

چقدر سخته درست بزرگ کردن یه مهمون معصوم و الهی ....





برچسب ها : مادرانه  ,

دخترک ما یک سره زیر میز تلویزیون ه!

2 دقیقه رفته بودم دست به اب دیدم صداش در نمیاد

اومدم دیدم ای دل غافل از پشت تلویزیون داره سیما رو میکشه!مثلاً گذاشته بودم پشت تلویزیون که نبینه!!!!!

مامان بزرگش میگفت باباش از دیوار راست بالا میرفت فکر کنم دخترش هم لنگه ی باباش داره میشه،هنوز راه نیوفتاده داره کارای خطرناک میکنه:))





برچسب ها : مادرانه  ,
<   <<   51   52   53   54   55   >>   >