RSS

دیشب خیلی فکری بودم

دیدم الحق و الانصاف مادرشوهر خوبی دارم

اما علت اینکه عروسا از مادرشوهراشون یه کم گله دارن 2 تا چیز میتونه باشه لااقل واسه من

اول اینکه اوایل زندگی میخوان بین خودشون و مامان همسرشون،یکی انتخاب بشه! یعنی میترسن اگه همسرشون طرف مادرشون رو بگیره اونا بی شوهر بشن و از این حرفا!در صورتی که بعد از چند سال،آدم به اون قوام زندگی میرسه و نیازی به این جار و جنجالهانیست!(اینقدر واسه این مورد شاهد مثال دارم که تا فردا صبح میتونم حرف بزنم)

دوم!مادرشوهر فرقش با مادر آدم اینه که اگه از یه کار مامانت ناراحت بشی خیلی خوشگل میزنی توی حالش و حتی تر ناراحتش میکنی اما با مادرشوهر اینجوری نیستی و میمونه حرفات توی دلت و بدتر میشه!

مادر شوهرا خوبن به شرط اینکه شوهرا این وسط بلدباشن خوب نقش خودشون رو بازی کنن ....

پ.ن. پیرو  دلیل اول،یه بار شوهرم خیلی الکی مامان و بابا و نزدیکاش رو دعوت کرد پارک به صرف همبرگر که ما خودمون درست کنیم!من خیلی ناراحت شدم به دلیل اینکه همینجوری اون اوایل سرخود تصمیم میگرفت و من هم تازه عروس بودم و حسابی نابلد!منم گفتم نمیام!منتظر بودم بیاد منت کشی و به قول معروف نازمو بکشه ...اما گفت خب نیا!اما من میرم ... تا ساعتها همینجوری گوله گوله گریه میکردم .... روزهای بدی بود اما خیلی واسم درس بود!





برچسب ها : همسرانه  , عروسانه(دخترانه)  ,

زنگ زدم مامانم،حال خانم فاطمه رو میپرسه و میگه راه افتاده یا نه!

بعدشم میگه این بابات یک سره میاد دم اتاق در میزنه میگه "خانم فاطمه خانم فاطمه"!

مامانم هم میگه زشته جلوی مردم،منو اینقدر با اسم کوچیکم صدا نکن!

بابام هم میخنده میگه تو رو کار ندارم دلم واسه خانم فاطمه تنگ شده....

بابای من!عشق من!دل ما هم واست تنگ شده ....





برچسب ها : عروسانه(دخترانه)  ,

چند روزه که آقای همسر از 7 زودتر نمیاد خونه!به زور خودش رو میکشونه تا ساعت 9.بعدشم جلوی تلویزیون از خستگی میخوابه ...

دلم واسش میسوزه اما به خودم هم داره خیلی فشار میاد ...

خیلی خسته م و نیاز دارم این روزا بیشتر بهم رسیدگی کنه

بیشتر وقت بذاره واسه خانم فاطمه

بیشتر باهاش سر و کله بزنه

به خودم میگم این روزا هم میگذره بپا یه وقت غر نزنی اما نمیکشم دیگه انگار ... 



آقای همسر میگه ایمیلم رو چک کن قراره یه چند تا طرح کارت واسم بفرسته!

ایمیل رو باز میکنم میبینم خواهر آقای همسر هشتاد و اندی ایمیل واسش فرستاده!البته 2 تا هم مال من بود ...

آقای همسر یه نگاه میندازه و یکی رو باز میکنه

به شوخی میزنم روی شونه ش میگم "مامانت یاد نداده وقتی آدم زنش واسش ایمیل میزنه اول مال اونو باز میکنه"

با بی خیال میگه خب باز کن ببینم تووش چی نوشته ...

یعنی عاشق این حس مردهام ...کاش ما خانم ها هم اینجوریا بودیم!



خانم فاطمه،کلاغ میگه قار قار

*گارگار....

در بزن بگو بابا بیاد

*گاگا گاگا

بعبعی میگه بع بع

*ب ب

چند روزی بود که به طور خیلی عجیب نای نای میکرد،یه جوری دستش رو تکون میداد فکر میکردی بچه استاد خصوصی داره!حالا از سرش افتاده و لی لی حوضک میکنه!

میوه رو دوست داره کامل بدم دستش! نه با قاشق میخوره نه ریز ریز!دیشب تا مرز خفگی باز پیش رفت،بس که زدم پشتش بالا آورد و همینطوری تیکه های سیب میومد بیرون! واسش وقتی ریزریز میکنم نصفش رو که میده من بخورم نصفش رو هم از دهنش نصفه نیمه در میاره دوباره میده به من!عجب معجونیه نیم خورده ی خانم فاطمه

دیروز هم پنجمین دندونش در اومد ....

اینه احوال آخرین روز از یازدهمین ماه زندگی دخترکم ...

پ.ن.دخترکم به شدت داره از همون نیمچه رگ ترکیش استفاده میکنه و همه کلمات رو "گ"میگه!





برچسب ها : مادرانه  ,

شک نکن واسه کسی که توی عمرش حتی یک شب رو تنها نخوابیده امشب شب سختیه ....

آقای همسر خیلی حالش بد بود نمیتونستم از پس دوتاشون بر بیام! مجبور شدم با کلی خواهش و اصرار بفرستمش خونه ی مامانش که لااقل شب یکی هواشو داشته باشه، دیگه بابام هم نزدیکم نیست که نصفه شب بزنگم بدو بیا یکی یه چیزیش شده .....

خانم فاطمه هم همین الان خوابید...

کاش مامانم بود ....





برچسب ها : مادرانه  , همسرانه  ,

دور تا دور خونه رو هم که ببندیم خانم یه راهی برای رسیدن به اهدافش میکنه!

سمت راست ویترین ه! بس که میکوبید روی شیشه ش و از صداش خوشش میومد جلوش رو با یه تشک بستیم!سمت چپ هم میز تلویزیون!پشتش هم بیس تلفن! که جلوی تلویزیون رو هم با پشتی کاملا ًبستیم!(آقای همسر کلی در بستن اینا ابتکار به خرج داده که زور دخترش نرسه بهشون) اما چند ساعت قبل دیدم که خانم فاطمه داره به سختی خودش رو میرسونه پشت تلویزیون و به دکمه های تلفن دست میزنه!این جوریاس دقیقاً :))))))

پ.ن. البته بعدش به زور از اون پشت درش آوردم!یعنی در اصل بلندش کردم از روی تلویزیون تا تونست بیاد بیرون!





برچسب ها : مادرانه  ,
<   <<   46   47   48   49   50   >>   >