سفارش تبلیغ
صبا ویژن
RSS

از وقتی از کلاس اومدم هی گفتم کاش این دوتا هم سن نبودند! باز به خودم نهیب زدم که آخه یعنی چی؟!هرکی یه جوریه!

یادمه خانم جعفری یه نکته قشنگ بهمون یاد داد!

گفت نگید بچه ها یه لوح سفیدن که هرچی پدر و مادر بخوان تووش مینویسند!نه! بچه ها مثل معادن مختلف میمونند! باید اونا را کشف کرد! یکی ذعال سنگه یکی طلا یکی مس! مهم اونه که بشه استخراجشون کرد ....

پ.ن. زیادی روی بچه م حساسم! ضعفش رو ضعف خودم میدونم! اگه اینجوری پیش برم هم واسه خودم بد میشه هم واسه دخترکم

 





برچسب ها : مادرانه  ,

دیروز ده بار این وای فای رو روشن کردم، باز خاموش کردم! یعنی اعتیاااااد تا به این حد :))

البته وقتایی که کانکنت میشم واسه خالی نبودن عریضه با گوشی م میرفتم به وبلاگا سر میزدم کاری که به ندرت انجام میدادم!همیشه زحمت این کار رو فیدلی جانم میکشید!

اما دیروز به طرز عجیب غریبی وقتم باز بود البته همه ش هم ربطی به وایبر نداشت، همسرجان دیر اومد خونه و شام خورد و خوابید! اما خب خوب بود به کلی کار عقب افتاده م رسیدم! چندتا کتاب، چند صفحه قرآن، ... خلاصه که سخت بود اما خوب بود!



چند وقتی بود که درگیر بودم که آیا بی خیال وایبر هم بشم یا نه!

کلاً که سر خودم رو خلوت کرده بودم و سه چهارتا گروه بیشتر نداشتم،یکی ش رو مجبور بودم بمونم ، یکی رو هم هی ادد میشدم هی لیو میکردم و دوتای دیگه هم پر از آموزش بود برام و یه بیست تا رفیق خوب و جدید همفکر!

اما بازم موبایلم انگار همیشه باید کانکنت میموند! جایی بی اینرنت بودم سختم بود و دخترک هم از وقتی باباش گوشی گرفته بود،چون گوشی رو دست من میدید اون هم دستش میگرفت ...

جمعه سر فوت پاشایی که تلگرامم پر شده بود از پیغامهای جور واجور و جهت دهی های سیاسی به فوت یه جوون، به خودم گفتم حالا که چی! خدابیامرزه اما چه لرومی داره هی اینا اینجوری بگن اونا اونجوری!خلاصه که همون آخر شب تلگرامم رو حذف کردم ....

شنبه صبح سر کلاس بحث فضاهای مجازی و تشویش افکار شد، حتی اگر خبرهایی که میرسه کاملاً درست باشه (که این گزاره اصلاً درست نیست) باز هم نیازی نیست تو بمباران خبری بشی و این ناآرومی رو در زندگی روزمره ت بیاری!

خلاصه که از اون روز کلی دغدغه داشتم حذف کنم یا نه! 

دیروز دیگه اوجش بود، مخصوصاً که توی همون گروه که زورکی مونده بودم بحث سر این شد که چقدر همه خسته شدن از این تکنولوژی و چقدر نا امیدن و ... دیگه مصمم شدم اقلاً یک هفته "زندگی" کنم بدون "وایبر"!

فقط گوشه ی ذهنم یه چیزی باقی مونده، وقتی من با طرز فکری که دارم صحنه رو خالی کنم اونوخ اونایی که مرتب مطالب ضد اسلام و ایران و ... میذارن دچار توهم نمیشند که ما اصلاً مخالف نداریم و همه موافق ما هستند و ...؟! امر به معروف چی پس؟ و فکرای اینجوری! البته با شوهرخواهرم اونروز صحبت کردیم اما انگار ته دلم هنوز راضی نیست نگران اون بحث "تکلیف"م! ولی از طرفی وقتی یه جایی مطلب نامفیدی میبینمم هم اعتراضی نمیکنم جز اینکه اگه تکرار بشه ترککنم گروه رو!

پ.ن. البته مزایای این شبکه های اجتماعی واقعاً بر کسی پوشیده نیست اما گاهی آدم لازم داره دور باشه از این همه هیاهو و حرف و تبلیغات ...





برچسب ها : همینجورانه  ,

هفته ی قبل هفته ی بدی بود،هفته ی سختی بود! یه ویروس سرسخت افتاده بود به جون دخترک نازنینم و چهار روز توی تب شدید سوخت و از وسطاش هم تب همراه شد با سرفه های وحشتناک!

فکر کنم سه شنبه بود که نصفه های شب بعد از سه شب بی خوابی، دخترک هر یک ربع بیدار میشد و جیغ میزد و لگد مینداخت و گریه میکرد و .... و من و همسرجان مستاصل بودیم! نه بغلمون میومد، نه باهامون حرف میزد .... من همونجا نشستم گریه کردم، بماند که برای خودم زدم صحرای کربلا اما واقعاً تحمل مریضی ندارم، اونم مریضی دخترکم رو ....

* من فکر میکنم این ویروس و امثالهم توی دنیای الان اسمش رو میذارن ویروس ، واقعاً یه دو دو تا چهارتاست توی دنیا! یعنی احتمالاً یه امتحانه یا سخت تر بخوام فکر کنم اثر گناهامونه!

* هفته قبل هشتاد تومن پول دکتر دادیم و هرسه بار نظر دکترا این بود که ویروسه! من کلاً سعی میکنم دکتر کم برم، شرایط چه جوری بود که ما دوشنبه و سه شنبه و پنج شنبه با حالت اضطرار دخترک رو بردیم دکتر! حالا شاید این پول برای زندگی ما پول مهمی نباشه (به قول بابام فدای سر بچه ت) اما واقعاً چقدر سخته برای خانواده هایی که هم مشکل مادی دارند و هم نگرانی مریضی بچه هاشون رو ...





برچسب ها : مادرانه  , دل تنگانه(مذهبی)  ,

بچه که داشته باشی به حیوانات هم علاقمند میشی:))

امروز داریم عکس زرافه ها رو میبینیم!

زندگی زرافه ها...




برچسب ها : شناخت حیوانات  ,


برچسب ها : مادرانه  , همسرانه  , عروسانه(دخترانه)  ,

تلگرام رو نصب کردم که ببینم بهتر از وایبره یا نه! که همون اول کاری یکی منو ادد کرد به یه گروه عظیم الجثه ی صد و پنجاه نفری!!!

گروه مذهبی ه و فقط متنهای مذهبی میذارن اینا رو گفتم که به اصل ماجرا برسم!

پرده اول:

چند وقت قبل -شاید دو سه ماه- همسرجان اومدن منزل و گفتن چرا آقای نقویان رو دیگه تلویزیون نشون نمیده؟! منم فهمیدم حتماً دوباره کلیپی چیزی دیده! بعد هم کاشف به عمل اومد که بعله برادرش یه کلیپ نوشن داده که آریالای نقویان کلی حرفای بی ربط زده به رهبری و ...! البته که من فقط یه فایل نگه داشتم گوشه ی ذهنم و سعی کردم قضاوت نکنم!

و پریروز بود فکر کنم یه بحثی شد توی همون گروه و بعد هم گفتن که این ساختگیه و برای آقای نقویان پاپوش ساختن و بعد هم متن تکذیبیه ی آقای نقویان و ...!

پرده دوم:

یه آقا سید حسن نامی پیدا شده که حرفها رو به شدت مغالطه آمیز به خورد ملت میده! حجاب رو یه جوری توضیح میده که تعجب میکنی،و مثل اینکه جدیداً صحبتهایی کرده در باره اسید پاشی! 

حالا اینکه این کیه و کی پشت ماجراست و اینا رو ما کاری نداریم! قسمت عجیب ماجرا اینجاست که صداش به شدت(یعنی به شدت) شبیه صدای آقای پناهیان ه! اونوخ توی همین دنیای به اصطلاح مجازی به اسم آقای پناهیان حرفاش رو به خورد ملت میدن! این فایلهای صوتی بچه مذهبیهای پای صحبت آقای پناهیان رو با علامت سوالهای عمیقی مواجه کرده! "یعنی آقای پناهیان هم آره؟!" بعد که میگی این اون یارویه، طرف میگه من گفتم آقای پناهیان چنین حرفهایی نمیزنه ها!!!

پرده سوم:

یکی کامنت میذاره: مگه نگفتن باسم کربلایی به آقا توهین کرده؟!پس چرا شبکه افق داره نشونش میده!؟ اونوخ یکی دیگه میگه نه بابا! اون که تکذیب شد حتی دیدار حضوری داشته با آقا ....

و این داستان ادامه داره! هر روز با آبروی کسی به راحتی بازی میشه، بهتر ه بگم بازی گرفته میشه! اونوخ یه سری دوست شایدم دشمن آتیش بیار معرکه میشن و ...

دیشب به همسرجان گفتم خوبه ما آدم مهمی نیستیم که یه همچین امتحانهای سختی باهامون بشه،یکی از سه ساعت سخنرانی مون یک دقیقه و نیم حرف در بیاره که آبروی چندین و چندساله مون بره!

من واقعاً از این دنیای مجازی میترسم!


 





برچسب ها : دل تنگانه(مذهبی)  ,
<      1   2   3      >