دیروز همسرجان اومد بهم یه حرفی بزنه حرفش رو خورد!
پی گیرش شدم! گفت اگه بگم باعث اختلاف میشه منم به شدت فضوووووووووووووووووووووووووووووول بیشتر گیر دادم تا اینکه گفت من دوست ندارم با فلانی(که چزء اقوام درجه نزدیک من محسوب میشه) در ارتباط باشیم!
گفتم وای چه حسی، دقیقا ًمنم همین حس رو دارم! واقعا ًاز اینکه باهاش در ارتباط باشم خوشم نمیاد اصلاً با هم تفاهم اخلاقی ندارم و گاهی به شدت لجم ازش میگیره حتی!
بعد هم گفتم یادته آقای پناهاین در مورد ورابط اجباری گفته بود! این که من با معصومه خوب باشم و تو با فلان دوستت که هنر نیست! هنر اینه که با یکی که خوشت نمیاد در ارتباط مفید باشی و بهش محبت کنی مخصوصا ًکه جرء ارحامت محسوب میشن!
بحث عوض شد تا رفتیم توی ماشین!
گفتم همسرجانم من الان توی شرایط خوبی و خوشی باهات موافقتم رو اعلام کردم، اگه یه وخ از دست هم ناراحت باشیم و این حرف رو بزنی باعث دلخوری میشه! سعی کن دیگه در این مورد حرف نزنیم .... تایید کرد و تموم شد!
داشتم با خودم فکر میکردم چقدر خوبه که همه چی توی فضای مسالمت آمیز بحث بشه! اما نمیشه یه وقتایی! مخصوصاً وقتی که میخوای بهش ثابت کنی که "تو اشتباه میکنی"!
پ.ن. خانواده ی متعالی!