سفارش تبلیغ
صبا ویژن
RSS

تقویم بادصبا رو داشتم نگاه میکردم,یهو دیدم نوشته شهادت محسن ابن علی!!!!

یعنی به فاصله ده روز از رفتن پیغمبر؟؟؟یعنی اینقدر زود مردم یادشون رفت که این خونه,خونه ایه که پیامبر هروقت از جلوش رد میشد بهشون به نام "اهل بیت"سلام میکرد!!!

اینقدر زود یادشون رفت که این بانویی که پشت در ه,تنها دختره پیغمبرشونه!این آقایی که میخوان به زور ازش بیعت بگیرند,همونیه که سال قبل اون همه جمعیت باهاش بیعت کردند....

خدایا!پناه میبرم به تو از نفسم,از امتحانهای زمانم,از بدعاقبتی, ....





برچسب ها : دل تنگانه(مذهبی)  ,

اینکه بعد از دو ماه بچه برادرت رو ببینی لذتی داره بس عمیق,همیشه فقط فکر میکردم خاله بودن لذت بخشه اما امروز وقتی پسرک دوست داشتنی رو بغل کردم آرامش تمام وجودم رو گرفت ....

ان شاالله عاقبت بخیری بشی عمه جون....

پ.ن. به دخترک میگم دوست داری داداش اینقدری برات بیارم,منتظر بودم بگه نه,چون نه بهش توجه میکرد,نه میتونست باهاش بازی کنه,خیلی کوچولو بود ..... اما دخترک گفت اره!گفتم اینقدر گریه میکنه,بازم دوست داری؟میگه به خدا میگم بهم شیر بده بهش بدم اروم بشه:دی





برچسب ها : مادرانه  ,

امروز بالاخره یعد از یک هفته کسالت و کرختی بلند شدم و یه دستی سر و گوش خونه کشیدم!(دیشب بعد از یک هفته دخترک با آرامش خوابید)

یعنی یه جوری شده بود که از اینکه پام بره روی سرامیک بدم میومد اما نه توانش رو داشتم تمیز کنم و نه همسرجان میتونست کمکم کنه!

خلاصه که امروز با اینکه کلی کار شخصی عقب افتاده داشتم اما بی خیال اونا شدم و افتادم به جون خونه،صبح ماشین لباسشویی زدم و پنجره ها رو باز کردم و رختها رو جا به جا کردم و یه نظافت کلی توی کمدها رو انجام دادم و تند تند شلغم و دمنوش درست کردم با دخترک خوردیم و بعدش جارو کشیدم (البته جاروش همچین اساسی نبود) بعد از ناهار هم وقتی دخترک به زور شربت سرماخوردگی خوابش برد، پا شدم و تند تند دستمال کشیدم و با یه شیشه پاک کن هرجایی که چشمم میوفتاد رو تمیز کردم و از همه مهمتر شستن دسشویی توالت بود که اون هم انجام شد!

واقعاً "النظافه من الایمان" انگار روح آدم هم آرامش پیدا میکنه!

جمعه ای خونه مادرشوهرم بودیم بعد ایشون و خواهرشوهرجانم داشتن در مورد مردم شلخته و کثیف در خیابون صحبت میکردند،که توی مترو روی زمین میشینند و خوراکی میخورند توی خیابون، دستاشون رو به همه جا میمالند و ....!!! یعنی مصداق نصفش خودم بودم :))))





برچسب ها : همسرانه  ,

داشتم وسایل رو جابه جا میکردم گفتم لیستش رو داشته باشم بد نیست

قبلترش بگم که توی این سفر ما به شدت محدودیت بردن وسایل رو داشتیم,یعنی وسایل سه نفرمون باید اندازه یه ساک متوسط میشد چون معلوم نبود چه اتفاقاتی منتظرمونه و چقدر باید ساکهامون رو اینور و اونور بکشیم!

به خاطر وجود یه دخترک سه ساله نصف بیشتر وسایل مربوط به اوشون میش که هم پنج شش ماه از پوشک گرفتن میگذشت و هم کلا بچه دایم المریضیه!وسایل رو لیست میکنم:

1.خوردنیها:

خوراکیهای کم حجم اما خوشمزه برای مواقعی که دخترک بد اخلاق بود(پاستیل,اسمارتیز)

خوراکیهایی با ارزش غذایی بالا(مغزیجات همراه با توت و کشمش که به عدم یبوست هم کمک میکرد)

چند تا شیر پاکتی با طعمهای مختلف برای وقتایی که دخترک گشنه ش بود اما یا غذا باب طعمش نبود یا اصلا غذایی وجود نداشت(دختر ما اهل شیر خوردن نیست اما اونجا کامل میخورد)

نبات,عرق نعنا,پنیر,گردو,ارده شیره(با گم شدن ساک بابا توی فرودگاه نجف,همه ی اینها هم گم شد),چندتا تن ماهی و کنسرو لوبیا(که البته از هرکدوم فقط یکی استفاده شد)

2.وسایل مصرفی:

لباس مقادیر زیاااااااد

حوله,شامپو و صابون مسافرتی

ملحفه و رو بالشتی(البته بدلیل کمبود جا فقط یه دونه برداشتم و کمبودش بشدت احساس میشد,اما همیشه در سفرها لااقل سه چهارتا ملافه بزرگ میبرم)

پتوی مسافرتی برای دخترک که اونم توی کیف بابا بود و دیگه دستمون رو نگرفت!

سفره یکبار مصرف,یعنی عالی بود,به شدت بدرد خورد توی سفر,هرجا که نیاز بود یک تیکه ش رو میبردیم و به عنوان زیر پایی یا روی فرشی یا حتی سفره ازش استفاده میکردیم

قاشق,چاقو و بشقاب و لیوانهای مسافرتی که البته به لطف گم شدن کیف بابا اونا هم پر!!!!

دوتا دمپایی برای دخترک,یکی برای توی اتاق یکی هم برای دسشویی(همیشه برای خودم و همسرجان هم بر میدارم که ایندفعه نتونستم)

مقادیر زیادی دستمال مرطوب بسته ای,هرجا دست دخترک خیلی کثیف بود کاربرد داشت البته ژل ضدعفونی هم برده بودم که استفاده نشد!

ناخنگیر و قیچی و سوزن نخ و سنجاق قفلی و ...

کیسه و دستکش یک بار مصرف

دستمال کاغذی رولی و یک بسته دستمال کاغذی 

چتر

کرم دست

در سفرها همیشه چندتا چوب لباسی و یه تیکه طناب هم میبرم که این دفعه جا نشد!

3.داروها:

قرص سرماخوردگی و سیترزین و کلداستاپ

قطره و شیاف استامینوفن

ژل ضدعفونی کننده دست

چسب زخم

تب سنج

قطره کلروسدیم

کرم کالاندولا,ویتامین آ

چندتا گاز استریل

4.وسایلی که در کیف دستی همراهم بود همیشه:

یک عدد شورت و شلوار و کیسه برای موقعی که در حرم دخترک لازمش بشه (خداروشکر لازم نشد)

چندتا دستمال مرطوب,دستمال کاغذی

چندتا مداد شمعی(پاستل)با چند تا برگه سفید که واقعا سرگرمش میکرد

مجله یا کتاب داستان(پنج شش تا کتاب

 براش برده بودم)

یه چند تا پسته و بادوم و توت و ...

و اگه موز داشتیم,گزینه خوبی بود برای خوردن توی حرم

ما توی گوشیهامون هیچ بازی نداریم,اما وقتایی که دخترک حوصله ش سر میرفت و مثلا توی ماشین بودیم گوشی باباش رو میگرفت و از وایبر قسمت نقاشی ش,اونو سرگرم میکرد,واقعا گزینه خوبی بود!یکی هم چندتا مداحی بود از میثم مطیعی که دخترک بشدت دوسشون داشت و الان حدودا اونا رو حفظه!

پ.ن. این لیست توی درفتهام بود,دیدم برای شکستن سکوت بد نیست;-)

 





برچسب ها : مادرانه  , برنامه ریزی  , سفرنامه عتبات  ,

سلام

ما زنده برگشتیم(نمیدونم چرا فکر میکردم سفرمون برگشت نداره)

هر سه تاییمون به شدت مریض شدیم و همینجوری عطسه و سرفه توی خونه مون برقراره!

شکرخدا سفر فوق العاده ای بود,خیلی بهتر از اونکه فکرش رو میکردیم!

روز اخر داشتن سیاهی ها رو جمع میکردند و بابا گفت داخل ضریح رو هم تمیز کرده بودند و سیاهی ها رو برداشته بودند!

با اینکه پروازمون خوب بود اما من از اول سفر به شدت استرس داشتم و حتی از شدت استرس دلدرد شده بودم,حسی که منشاش پرواز فروردینمون از بغداد بود که از اون روز من واقعا از هواپیما میترسم!

امیدوارم تا سال جدید قسمت همه تون بشه,واقعا "اصلا حسین جنس غمش فرق میکند





برچسب ها : سفرنامه عتبات  ,
<      1   2   3   4