سفارش تبلیغ
صبا ویژن
RSS

 روزی امام (ع) جابربن عبدالله انصاری را دیدند که ناراحت و غمگین بود و آهی سرد کشید.حضرت فرمودند ای جابر این آه را برای چه کشیدی از کمبود و ناراحتیهای دنیا جابر گفت : آری . امام (ع) فرمودند : ای جابر آنچه در دنیا موجب لذت میشود بر هفت پایه است : 1.خوردنی 2.آشامیدنی 3.بوئیدنی 4.پوشیدنی 5.همبستری 6.وسائل سواری 7.شنیدنی

اما بهترین خوردنیهای دنیا عسل است که آن استفراغ دهان زنبور عسل است و لذیذترین نوشیدنیهای دنیا آب است که از قعر خاک و دل زمین بدست می آید و بهترین بوئیدنیهای دنیا مشک است که خون ناف آهوست و بهترین پوشیدنیهای دنیا ابریشم است که لعاب دهان کرم ابریشم است و بهترین لذات دنیا لذت همبستری و زناشوئی است که آنهم عمل داخل نمودن آلت ادراری است در آلت ادرار دیگر و عالی ترین وسایل سواری در میان چهارپایان اسب است که آنهم کشنده صاحب خود است.و بهترین شنیدنیهای دنیا هم موسیقی است که آنهم از بزرگترین معاصی خداوند است.پس ای جابر دنیائی که دارای چنین مشخصاتی است شخص عاقل نباید برای آن آه بکشد جابر گوید پس از شنیدن این سخنان از زبان مولا (ع) دیگر دنیا برایم ارزشی نداشت.                  

بحارالانوار جلد 17





برچسب ها : دل تنگانه(مذهبی)  ,

بعد از مدتها سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

معصومه راست میگه اینجا انگار بیشتر به ادم میچسبه ....

حالا بین این دو تا وبلاگ باید یکی رو انتخاب کنم چون دوست دارم دوباره بنویسم





برچسب ها : همینجورانه  , رفیقانه  ,

اول حساب میکنم از آذر تا حالا چند ماه گذشته!تاریخ رو هم از روی پست قبل میبینم که شانزده تیرماهه! دارم به این ماه فکر میکنم ...

و اینکه دخترک من چقدر توی این ماه عوض شده ... چه شبایی که غصه ش رو خوردم،چقدر فکر کردم کجای کارم اشتباه بوده، باید چی کار میکردم که نکردم تا اینکه امروز به یه مقاله برخورد کردم در مورد بچه هایی که در لحظات خاص یهو داد میکشن یا میزنن یا گاز میگیرن و .... و یه کم احساس ارامش کردم که تا حدی اقتضای سنشه که هنوز نمیدونه چطور احساساتاش رو بیان کنه! مثلاً توپ رو میخواد بگیره و فکر میکنه راحتترین کار اینه که به زور اینکار رو بکنه به جای اینکه بخواد، یا مثلاً میخواد یه وسیله ای رو به کسی نده و به جای اینکه بگه نمیخوام بهت بدم سعی میکنه هلش بده یا کوش رو بکشه تا اون رنجیده بشه و بره!

خلاصه اینکه کلا ًنوشته بود سعی کنید در مورد احساساتش صحبت کنید باهاش ....

وقتی خودمون با هم خوبه اوضاع! البته به وقتایی که باباش سر به سرش میذاره اونم جیغ میکشه و حتی میگه "بی ددب" و منتظر میمونه ببینه ما چه برخوردی میکنیم باهاش اما در کل اوضاع روبه راهه و مشکل وقتی پیدا میشه که سر و کله ی یه بچه ی دیگه و ترجیحاً کوچیکتر پیدا میشه!

دیشب با معین مهدی و زینب یه وقتایی اوج بازی بودن و یه وقتایی در تقابل کامل! و فکر میکنم که خودش هم میدونه که من چقدر نگران رفتارهاشم! با همه ی درگیریهای دیروش بازم امروز بهم میگفت مامان زنگ بزنیم زینب بیاد و با هم ماکارونی بخوریم!و هر چی بهش میگم که زینب دیروز از دستت ناراحت شد که به روز میخواستی بادکنک رو از دستش بگیری انگار هیچی ازون خاطره یادش نیست!وو البته یه وقتایی اون اتفاقات رو با ریز جزییات و حتی دلیل بیان میکنه ...

خلاصه اینکه این هفته همه ش دارم فکر میکنم چقدر پدر و مادرهایی که جووونهای نااهل دارن غصه میخورن!یا حتی ... نکنه یه وقتایی ما دل پدر و مادرامون رو میشکونیم با کارامون یا ... نکنه بچه مون بزرگ بشه با اونی که ما توی دلمون دوست داشتیم که بشه فرسنگها فاصله داشته باشه،درسته توی تئوری خوندیم هر بچه ای یه نهال متفاوته، یه معدنه متفاوته اما خدایا! لطفاً معدن بچه ی ما رو مملو کن از سنگهایی که تووش نام و یاد اهل بیته .... خودمون و بچه هامون رو میسپاریم به خودت،واقعاً از دست ما کاری بر نمیاد و هر چی هست فقط تئوریه، خودت آفریدی خودت هم بهتر از بقیه میدونی چطوری "آدم" میشیم پس لطفاً "یا رب! دستم گرفته ای ز عنایت، رها مکن "





برچسب ها : مادرانه  ,

سلام

یادمه چند سال قبل یه داستانی شنیده بودم(چند روز قبل هم توی واتساپ بچه ها گذاشته بودن) که یه پیرزن و پیرمردی با هم زندگی میکردند،پیرمرده شبا خیلی خروپف میکرد هر چی زنش بهش میگفت شب خروپف میکنی گوشش بدهکار نبود تا اینکه پیرزنه یه شب صداشو ضبط کرد تا فردا صبحش بهش نشون بده که پیرمرده فردا صبحش دیگه چشماشو باز نکرد و از اون به بعد اون صدا شده بود لالایی شبای پیرزن!

حالا شده حکایت ما!

این همسرجان ما شبا قبل از اینکه سرش برسه به بالش خوابش میبره و اصولا ما به سانس خروپفش میرسیم! اما عمیقاً میتونم بگم این جزء صداهای دلنشین زندگیه! یعنی خدا به داد برسه شبایی که همسرجان یه دغدغه ای داره و خوابش نمیبره!یعنی فاتحه ی خواب راحت اون شب خونده ست،بس که از این پهلو به اون پهلو میشه خواب ما هم میپره .... شاید باورتون نشه اما وقتی میبینم خروپف همسرجان بلند شده کلی خدارو شکر میکنم که خوابه!

حالا امشب جزء همون شباست که ایشون رفتن ددر و ما در خانه یم و منتظر و بیدار تا بیاد ... انگاری وقتی نباشه هیشکی نیست واسه ما لالایی بخونه تا خوابمون ببره! یه همچین موجودی هستم من!!! 

پ.ن. نود درصد اوقات زندگیم مثل حرفهای بالاست اما ده درصد باقی مونده ش دلم میخواد خفه ش کنم که اینقدر راحت و بی دغدغه خوابیده و منوو با کوهی از بی خوابی تنها گذاشته .... والااااااااااااا

 





برچسب ها : همسرانه  ,
<      1   2   3   4