سلام و عرض احترام و ...
این روزا یه جوری میگذره که اصلاً وقت نمیکنم بیام سر کامی
اما انصافاً دلم تنگ میشه واسه اینجا و شما و ....
دخترکم سوم فروردین اولین غلت رو زد!نشستیم داشتیم غذا میخوردیم یهو دیدیم یکی افتاد وسط سفره:))))) بعد از اون دیگه هر وقت سرحاله در حال دور زدنه!
هر شب یه جایی عید دیدنی میریم،اگه تنها باشیم زیاد نمیشینیم اما اگه مثلاً با خانواده ی همسر باشیم وقتی بیشتر میمونیم این دخترکمون قاطی میکنه اساسی!اینقدر که مجبوریم لباس تن نکرده بپیچونیمش دور پتو و بیاریمش خونه :))
میخواستم واکسنش رو بزنم که گفتن نمیشه حتی 1 هفته زودتر بزنیم!
این روزا و توی تعطیلات آقای همسر حسابی کمک کارم شده و از حالا نگرانم که بعد تعطیلات چه کنم،به خودش که میگم میگه همون کاری که قبلش میکردی ...
آخ دخترکم دوباره بیدار شد ....
میام باز
برچسب ها : مادرانه , همینجورانه ,