RSS

قرار بود بریم مسجد ارگ که نزدیک هم باشه اگه خانم کوچولو تحمل نکرد برگردیم! که یهو ساعت 1 توی شلوغی و روشنی اتاق و ... خوابش برد!

همسرجان رفت و من موندم و احیای انلاین!!!!

رفتم سایت مسجد صفا و دم قران به سر، قرآن رو باز کردم و دیدم سوره ی یوسف اومده

بک یا الله رو که میگفتم چشمم خورد به خط سوم صفحه

یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا ......(یوسف-97)

یا امام زمان! شما بابای خوب مایی! گناه ما رو میدونی! میدونی چقدر گناهکاریم .... برای "آدم" شدن ما،برای امرزش گناهامون دعا کن ....

پ.ن. خدایا! ممنونم که برام نشونه میفرستی ...





برچسب ها : دل تنگانه(مذهبی)  ,

خانم کوچواو رفته دسشویی

میگه مامان بیا آف کردم!

بعدش میگه الهی شکر که آف کردم!


خدایا! شکرت برای همه نعمتهایی که بهمون دادی و لایقش نبودیم! برای همه لطفهایی که در حقمون کردی و حتی ذره ای ش ، ذره ای ش حقمون نبوده!

خدایا! ممنونن که ما را اوردی به این دنیا، ما رو انسان آفریدی، ما رو توی خانواده شیعه قرار دادی....

خدایا! برای همه ی خوبیهایی که به ما کردی و ما بدی کردیم،شرمنده یم ...

کاش از امشب بفهمم که تو هستی،تو همیشه هستی، همیشه ناظری، همیشه حواست بهم هست، همیشه هستی ....





برچسب ها : مادرانه  , دل تنگانه(مذهبی)  ,

میخوام یکی بهم بگه من زیادی حساسم روی رفتار بچه م که همه ش نگرانم بلایی سر بقیه نیاره! یا بقیه مامان ها هم اینجوری هستن!نکنه من دارم شورش رو در میارم!؟

با اینکه معصومه دوتا بچه داری اما فکر میکنم تو انگار کمتر مراقبی،الان معین مهدی به سنی رسیده که مثل اون موقعهای دخترک من بچه ها رو میچلونه، اما من برای یه نماز خوندن کلی نگران بودم!من حساسم؟!





برچسب ها : رفیقانه  ,

خانم کوچولو سرش سبد زینب رو گذاشته میگم مامان جان کجا؟

میگه موسی الرضا!

میگم موسی الرضا کجاست؟

میگه کیش!!!!

ما فقط دو جا میریم مشهد به برکت وجود امام رضا، کیش هم به برکت وجود خان داداش:))





برچسب ها : مادرانه  ,

دم دمای سحر دیدم سینک پر از ظرفه! خوبه حالا دیشب مهمون بودیم!

به همسرجان میگم حالا حال هم ندارم این ظرفا رو بشورم،میگه بذار من میشورم!

میگم کی؟! داره هنوز فکر میکنه خودم جواب میدم!

میگم: الان که حال ندارم،باید بخوابم! بعد هم برم سرکار!بعدشم باز بیام خونه حال ندارم باید بخوابم تا افطار!باز بعد افطار سنگینم حال ندارم باید بخوابم تا سحر!دم سحر هم که باز حال ندارم با چشم بسته ظرف بشورم باز باید بخوابم تا برم سرکار باز .... تا میشه عید فطر! عید فطر روز اولش خستگی در میکنیم روز دومش شاید نوبت به ظرفا بشوره!

همسرجان میخنده و میگه نه دیگه!اخرش اینطوری میشه که بعد از عید فطر باز اسباب کشی داریم باید جمع و جو رکنیم بریم خونه ی جدید!

منم ادامه میدم،اونجا هم که قراره واسم ماشین ظرفشویی بخری،پس نیاز نیست خودت ظرفا رو بشوری!

این شد پروسه ی همکاری همسر در منزل!!!!!!! خوبه به قولاش توجه نمیکنم وگرنه زندگیم روی هوا بود:))





برچسب ها : همسرانه  ,

خانم کوچولو خیلی به حرکات صورت من،حالت صورت من حساسه!

بارها شده که من توی حال و هوای خودم بودم بعد میگه مامان چرا قیافه ت اینطوری بوده بعد مثلاً حالت ناراحتی یا حالت خوشحالی رو میاره توی صورتش!البته هنوز اسم احساسات رو بلد نیست کامل اما لذت میبرم این همه دقیقه نسبت به من!

یه وقتایی که از دستش ناراحتم،اخمام میره توی هم،ازم میپرسی؟"مامان خوشحالی؟" مثلاً میگم نه! بعد هی سوال میپرسه که چرا و چی شده و ...

حتی یه وقتایی میگه چرا اخلاقت اینجوریه؟!بهش میگم خودت فکر میکنی چرا؟!دلیلش رو میگه خودش فسقلی!

آخر سر هم که مثلاً از دلم در آورده یا عذر خواهی کرده،اگه من هنوز اون حالت توی چهره م باشه مجبورم میکنه که بخندم!

کاش زندگی رو میشد مثل این بچه های پاک و معصوم گذروند، در لحظه شادن در لحظه غمگینن هیچی انگار توی دلشون نیست ... 





برچسب ها : مادرانه  ,


برچسب ها : رفیقانه  ,
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >