یعنی اینقدر حررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررف واسه گفتن دارم که نگو فقط مشکل زمانه! نه اینکه زمان نداشته باشم، زمان بی خانم کوچولو ندارم! همین که بخوام جلوش کامی رو روشن کنم باید منتظر یه جنگ قدرت اساسی باشم و منم ترجیح میدم بی خیال بشم!
الغرض که چند وقتیه کپی برداریهای دخترک به شدت منو به تعجب وا میداره!
پنج شنبه بود حدودای 10-11 شب که گفت مامان میخوام پیراهن آبی م رو بپوشم! پوشید و بعد هم کفشهای سفید رو ....
بعد گفت مامان مثلاً من عروسم! بعد شروع کرد روی پنجه ی پاهاش راه رفتن و تکون دادن دست و لباسش و ....
من یعنی به تمام معنا کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــپ کرده بودم!
اولش به روی خودم نیاوردم و گفتم مامان جون داری چیکار میکنی؟ گفت مثلاً عروسم دیگه!
گفتم کجا دیدی عروس اینکار رو بکنه!؟ گفت توی فیلم عمه الهه!
یعنی اون فیلم رو یک بار دیده بود اونم وسط مهمونی هرچند دیدم چهارچشمی حواسش به اونجا هست اما ....
خیلی وحستناکه وقتی میبینم اینقدر همه چیز رو تقلید میکنه در حالی که هنوز تکلیفم با خودم روشن نیست! هنوز بین خوب و بد نمیتونم جلوی دخترم فاصله ی درست و حسابی بذارم که اونم دستش بیاد! هنوز با خیلیها سر تربیت دخترم تعارف دارم و ار حرفها میترسم!
دیروز که گوشی عمه جونش دستش بود و داشت تمام آهنگهای گوشی رو گوش میداد! عین احمقها هیچی نگفتم! یعنی هم ترسیدم از برخورد بقیه که حالا چی میشه و چی میگن و ... و هم اینکه حدیداً احساس میکنم وقتی بهش میگم اینکار رو نکن شاید جلوی من اونکار رو انجام نده اما به وضوح میره یه گوشه و یواشکی انجام میده و نمیخوام این بشه خط مشی زندگیش، که حالا اگه مامان بابا چیزی دوست نداشتن میشه یواشکی انجامش داد!
خدایا! رب تویی، مربی تویی ، بچه هم فقط یه امانت دست ماست، لطفا ًکمکمون کن روو سفید از این امتحان بیرون بیایم
برچسب ها : مادرانه ,