نوشته هایی "از زندگی"

هفته قبل خیلی یهویی در عرض یه ربع آماده شدیم و رفتیم پابوس امام رضا ...

خب با خانم کوچولو سختی های خاص خودش رو داشت مخصوصاً قسمت خوابش!

فکر کنم دو روز اول نخوابیدم اصلاً!!!

اینقدر که ساعت 2 رفتیم حرم ... البته صفای خاص خودش رو داشت من مدتها بود شبها حرم ترفته بودم به خاطر خانم کوچولو...

بعدش یواش یواش با محیط آداپته شد 

شبا ولو 1-2 شب میخوابید!

البته چون دور و برش آدم زیاد میدید خیلی خوضحال بود

توی دارالحجه شاید 20 بار میرفت این ور و اونور!

اینقدر که داشتیم از حرم بر میگشتیم توی کالسکه بی هوش میشد و میرسیدیم حسینیه دوباره بیدار میشد و سرحال!

در کل خوب بود اما به نظرم آدم بدون مرد هیچ جا نباید بره لااقل تا وقتی بچه هاش کوچولو هستن ....

توی برنامه سمت خدا داشت در مورد آداب زیارت امام رضا و اعمال ذی قعده و ... صحبت میکرد!

بعدش گفت آقای بهجت در مورد 3تا از مستحابت تاکیدخاصی داشتند،دایم الوضو بودن،نافله شب و نماز جعفر طیار ...

یه حرف قشنگ هم امروز قسمت شماره 10 خانواده متعالی آقای پناهیان میگفت،بچه تا 14 سالگی تربیتش گردن پدر و مادر ه!بعدش اگه قرار باشه اصلاح نشه نمیشه!

شاید چون بچه م اون سن نیست برام سخت نیست قبول کردنش،خدا کنه بچه هامون عاقبت بخیر بشن و لحظه ای خدا رو فراموش نکنن ...

بعد یه هفته اومدم اینجا

داتشم فیدلی رو میدیدم یهو دیدم وبلاگ نقش فرزندان در تربیت پدر و مادر آپ شده

چقدر بغض کردم با خوندنش ....

یعنی هر شب که میخوام بخوابم یاد اون شب توی اون بیمارستان صحرایی میوفتم که کج خوابیده بودیم

بعدش که رفتیم بیرون و اومدیم دیدیم جامون رو گرفتن

شبا از یه طرف همسرحانم از طرف دیگه خانم کوچولو منو تا فشار قبر میبرن!!!

امروز بالاخره بعد از مدتها کیک پختم!

چندبار درست کرده بودم و رووش سوخته بود

این دفعه یه دوستی بهم پیشنهاد کرد که روی پایه بلند سولاردوم یه سینی فلزی بذارم

البته سینی نداشتم فویل کشیدم

و نتیجه ش خوب شد البته عااااااااااااالی نه!چون قلق خیلی چیزا از دستم رفته بود اما مهم اینه که نسوخته بود!

دستورش رو از اینجا برداشتم http://101recipe.com/?p=5371

نه اینکه سواتم به هایپر لینک کردن نرسه ها!اما نمیدونم چرا پارسی بلاگ با ما سر ناسازگاری داره!!!

تغییر یعنی صرفاً عوض کردن چادر نمازت با یه چادر جدید توی بقچه چادرها ...

واقعاً بعد از 4 سال نیاز به این تغییر بودا!

البته عامل اصلی تغییر هم این بود که رفیق شفیق ما که اون رو زاومد خونه مون نماز بخونه از چادرم شرمنده شدم بس که گذر زمان خرابش کرده بود!

اینم تاثیر رفیق خوب در زندگی:) 

میدونی خوبیه برنامه ریزی چیه!

اینه که میدونی امروز میتونی برای خونه تکونی اتاق خانم کوچولو یه عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااالمه کار مفید تنجام بدی!

کمدش رو مرتب کردم

کمد دیواری رو مرتب کردم و وسایل اضافه رو گذاشتم که همسر جان ببره بذاره توی انبار!

تازه به یه سری لباس نی نی گوگولی زمان خانم کوچولو هم برخورد کردم ....چقدر تمیز مونده بودنا!برعکس لباسای حالا که همه شون بعد از مصرف باید بره سطل آشغال!!!

اما حالا اگه دو هفته قبل بود مطمئناً توی این 1 ساعت و نیم که خانم کوچولو خوابیده همه ش رو میومدم پای نت!

خدا رو شکر اساسی:)