سفارش تبلیغ
صبا ویژن
RSS

چند روزه که آقای همسر از 7 زودتر نمیاد خونه!به زور خودش رو میکشونه تا ساعت 9.بعدشم جلوی تلویزیون از خستگی میخوابه ...

دلم واسش میسوزه اما به خودم هم داره خیلی فشار میاد ...

خیلی خسته م و نیاز دارم این روزا بیشتر بهم رسیدگی کنه

بیشتر وقت بذاره واسه خانم فاطمه

بیشتر باهاش سر و کله بزنه

به خودم میگم این روزا هم میگذره بپا یه وقت غر نزنی اما نمیکشم دیگه انگار ... 



زنگ زدم مامانم،حال خانم فاطمه رو میپرسه و میگه راه افتاده یا نه!

بعدشم میگه این بابات یک سره میاد دم اتاق در میزنه میگه "خانم فاطمه خانم فاطمه"!

مامانم هم میگه زشته جلوی مردم،منو اینقدر با اسم کوچیکم صدا نکن!

بابام هم میخنده میگه تو رو کار ندارم دلم واسه خانم فاطمه تنگ شده....

بابای من!عشق من!دل ما هم واست تنگ شده ....





برچسب ها : عروسانه(دخترانه)  ,

خانم فاطمه،کلاغ میگه قار قار

*گارگار....

در بزن بگو بابا بیاد

*گاگا گاگا

بعبعی میگه بع بع

*ب ب

چند روزی بود که به طور خیلی عجیب نای نای میکرد،یه جوری دستش رو تکون میداد فکر میکردی بچه استاد خصوصی داره!حالا از سرش افتاده و لی لی حوضک میکنه!

میوه رو دوست داره کامل بدم دستش! نه با قاشق میخوره نه ریز ریز!دیشب تا مرز خفگی باز پیش رفت،بس که زدم پشتش بالا آورد و همینطوری تیکه های سیب میومد بیرون! واسش وقتی ریزریز میکنم نصفش رو که میده من بخورم نصفش رو هم از دهنش نصفه نیمه در میاره دوباره میده به من!عجب معجونیه نیم خورده ی خانم فاطمه

دیروز هم پنجمین دندونش در اومد ....

اینه احوال آخرین روز از یازدهمین ماه زندگی دخترکم ...

پ.ن.دخترکم به شدت داره از همون نیمچه رگ ترکیش استفاده میکنه و همه کلمات رو "گ"میگه!





برچسب ها : مادرانه  ,

آقای همسر میگه ایمیلم رو چک کن قراره یه چند تا طرح کارت واسم بفرسته!

ایمیل رو باز میکنم میبینم خواهر آقای همسر هشتاد و اندی ایمیل واسش فرستاده!البته 2 تا هم مال من بود ...

آقای همسر یه نگاه میندازه و یکی رو باز میکنه

به شوخی میزنم روی شونه ش میگم "مامانت یاد نداده وقتی آدم زنش واسش ایمیل میزنه اول مال اونو باز میکنه"

با بی خیال میگه خب باز کن ببینم تووش چی نوشته ...

یعنی عاشق این حس مردهام ...کاش ما خانم ها هم اینجوریا بودیم!



شک نکن واسه کسی که توی عمرش حتی یک شب رو تنها نخوابیده امشب شب سختیه ....

آقای همسر خیلی حالش بد بود نمیتونستم از پس دوتاشون بر بیام! مجبور شدم با کلی خواهش و اصرار بفرستمش خونه ی مامانش که لااقل شب یکی هواشو داشته باشه، دیگه بابام هم نزدیکم نیست که نصفه شب بزنگم بدو بیا یکی یه چیزیش شده .....

خانم فاطمه هم همین الان خوابید...

کاش مامانم بود ....





برچسب ها : مادرانه  , همسرانه  ,
<      1   2