بچه های نینی سایت کم کم داره تولد نینیهاشون میشه!
قرار شده همه خاطره روز زایمانشون رو بنویسن ...
دیشب داشتم فکر میکردم و ناخودآگاه صورتم خیس شد ....
باورم نمیشه داره یک سالت میشه
یک سال که من فقط از خستگیهاش نوشتم و خیلی از لحظه های خوبش رو توی قلبم قائم کردم برای روز مبادا ....برای روزی که خودت هم مامان بشی و حس کنی ....
حس کنی وقتی دارم بهت شیر میدم و کمرم از نشستنهای مکرر خسته شده دستت رو میذاری روی قلبم و نوازش میکنی سرخوش میشم
حس کنی وقتی دیگه شبا تحمل بیدار بودنت رو ندارم و میدمت دست بابات و تو گریه میکنی قلبم درد میگیره و دوست دارم دوباره بغلت کنم با اینکه چند لحظه قبلش از خستگی میخواستم بمیرم
حس کنی وقتی میخندی وقتی موقع شیر خوردن چشم تو چشم میشیم وقتی عروسکت رو بغل میکنی و لبت رو روی صورتش میذاری حس کنی وقتی از پشت سرم میگی "دا" یعنی دالی مامان بیا منو پیدا کن و بعدش میخندی دیگه لحظه ای خستگی برام نمیمونه ....
باورم نمیشه توی اتاق عمل اینقدر سرخوش دیدن تو بودم که خانم دکتر گفت سال دیگه هم اینجایی ....
یادمه شب دنیا اومدنت بابات یه فیلم از خودش گرفت که امشب ،شب آخریه که دوتایی هستیم و .... و بعدشم خوابید!
الان بهش میگم باید توی فیلم یادآوری میکردی "شب آخریه که بی دغدغه و راحت میخوابیم"
امسال یک ساله شدنت توی روزایی که شیرخواره ی امام حسین شهید شد ....
کاش یه جوری تربیتت کنم/کنیم که پای رکاب امام زمانت(ع) شهید بشی
خدایا! نسل ما شیعه و محب علی ابن ابی طالب باشن، انشالله