خانم کوچولو اصرار داره که بریم پارک
میگم مامان میخوایم بریم لباس بخریم واست،بالاخره بعد از کلی کش و قوس قبول میکنه
حالا بماند که چقدر توی خیابون بهار هرچی دوچرخه و نینی دید ذوق کرد
بالاخره لباس رو براش خریدیم
داریم از پله ها میایم بالا
میگم مامان دیدی واست لباس خریدم؟!
میگه لباس ممولی
و من چشام چارتا شده بود که آخه دختر تو فرق لباس معمولی و لباس خوشگل رو از کجا میفهمی!!!
تازه داریم از پله ها میایم بالا میگه خسته م بغلم!
میگم مگه من خسته نیستم که تو رو بغل کنم؟!ولی خب زورش بیشتر میچربه دیگه!
برچسب ها : مادرانه ,