سفارش تبلیغ
صبا ویژن
RSS

دقیقا وقتی فکر میکنی که زندگی افتاده روی دور ارامش باز یه چیزی میشه:(

از دیشب مامانم درد وحشتناکی گرفته توی بالاتنه ش که فقط به زور امپول و شیاف یه کم اروم میشه!سنگ کیسه صفرا داشته,اما هیچ وقت اینجوری ننداختتش!خودش میگه از درد زایمان بدتره...

از دیشب پیشش هستم و امروز واقعا احساس کردم چقدر تنهام!بابام که مسافرته و امشب میاد,داداشم که اینجا نیست و خواهرم هم یه دوساعتی اومد و رفت...

همه ش میگم کاش من این دردو میکشیدم و شاهد درد کشیدن مامانم بودم....

دو سری رفتیم بیمارستان!کاش اینقدر براشون درد کشیدن مریض عادی نبود,امروز برای اینکه یه دکتر رو بالاسرش بیارم خدا میدونه چه استرسی بهم وارد شد,اخر سر هم دکتر به خاطر گریه های من از ماشینش پیاده شد و مامان رو معاینه کرد و ...تازه اینجا بیمارستان خصوصیه و ماها رو میشناسند!!!!

امیدوارم تا فردا با همین مسکنها اروم بمونه که فردا بریم برای کارهای بستری و جراحیش ...

لطفا خیلی دعامون کنید ....





برچسب ها : عروسانه(دخترانه)  ,