سفارش تبلیغ
صبا ویژن
RSS

شب که میشه انگار غم عالم میاد توی ذهنم,از همون صبح عمل هی همه چیز جلوی چشمم رژه میره تا وقتی بخوان از بچه م خون بگیرن و بعد از ما جداش کنن و ببرنش اتاق عمل و ....  بعد بچه م بهوش بیاد و سوزش چشماشو  و بستن چشمشو و ....

هی اشکام گوله گوله میریزه روی بالشو ....

بعد تا میخوام دعا کنم واسه ارامشمون,یاد همه اونایی میوفتم که بعد از عمل هم امیدی به بهبود پاره ی تنشون ندارند....

کاش این شبا زودتر بگذره .. .

خدایا!من واقعا تحمل همین امتحان کوچولوهات رو هم ندارم.... 

پ.ن.نمیدونم اصلا بهش درمورد عمل بگم یا یهو مواجه بشه,اگر کسی تجربه ای داره بگه لطفا

 





برچسب ها : دل تنگانه(مذهبی)  , چشم دخترک  ,