صبح تا دیدم همسرجان میگه خسته م و خوابم میاد,زود با باباها رفتم حرم
یه سه چهار ساعتی حرم بودم بی دغدغه دخترک
اما یخ زدییییییییما!
مخصوصا که داخل حرم اصلا جا نبود برای خانمها و من کلا توی صحن بودم,یکی از اتاقهای کنار صحن,مقبره اقای خویی ه,با بابا یهیک ربع رفتم اونجا و گرم شدم!
بعدش هم یه گروه یک ساعتی بود داشتن سینه زنی میکردند که جمعیت خیلی زیادی دورشون جمع شده بودند,یه چند دقیقه ای کنار اونا وایستادم(جمعیت بالای پانصدنفر جمع شده بودند)و وقتی یکصدا میگفتند یاعلی,لرزه میوفتاد بر تمام بدن!لبیک یا حسین رو که میگفتن همه جا میلرزید!
الحمدلله علی کل نعمه ....
پ.ن.از این به بعد با من عربی انگلیسی هم میتونید صحبت کنید بس که عربی با پانتومیم حرف زدم:))
برچسب ها : سفرنامه عتبات ,