دیشب سر یه ماجرایی به این نتیجه رسیدم که یه وصیت نامه بنویسم(البته یه دونه دارم اما اون موقع وضع مادی م بهتر بود بیشتر وصبت کرده بودم:دی )
خلاصه توی ذهنم یه نامه بلند بالا به همسرجان نوشتم و یه نامه بلند بالا به معصومه جانم!
توی نامه معصومه پسوردا و یه سری ادم و شماره تلفن بود که میبایست بهشون بگه فلانی مرده,حلالش کنید
توی نامه همسرجان هم تنها دارایی م رو ازش خواستم که خرج چند سال نماز و چهل و اندی روزه قرضی م کنه و بعد هم از طرف من حلالیت بگیره از مادر و خواهر و .... اقوام کلا!
بعد یه وخ به خودم اومدم خب حالا که چی؟!مثلا تا زنده بودی نمازا و روزه هایی که گردنت بود رو انجام ندادی,تا تونستی هم غیبت کردی و بهتان زدی و دل شکوندی و "گند زدی" حالا وقتی مردی یکی دیگه بره بگه حلال کنید,تازه اونا هم توی رودروایستی یا حالا هرچی بگن حلال!!!اونوخ دم پل صراط نه,همین برزخ رو چجوری میخوای بگذرونی وقتی از تو میلیاردها میلیارد برابر بهتراش گفتن که سخته,گفتن که هر چیزی جواب داره,....
کاش یادم نره,اصل زندگی اونوره ....
پ.ن. راستش اصل نگرانیم بعد از مرگم دخترکم بود,خدا کنه لحظه اخر شیطان همینو دست مایه قرار نداده.... به قول رفیقم همونی که اونو افریده به فکر بقیه ش هم هست!!!
برچسب ها : مادرانه , دل تنگانه(مذهبی) ,