دیروز دخترکم در آستانه ی ورود به 9 ماهگی دندون دار شد البته دندون که چه عرض کنم روی لثه ش یه خراش بود فکر کردم حتماً از اونجایی که دخترکم همه چیز رو میکنه توی دهنش یه چیزی خراشیده ش کرده!(آخر جمله بندی شد)
جمعه صبح خواب دیده بودم دندون در آورده، دستم رو زدم به لثه ش با کلی گشت و گذار متوجه شدم یه چیز خیلی خیلی کوچولوی تیزی از لثه ش زده بیرون ... البته هنوز یه دونه ست!
بچه م حسابی بی تابی میکنه و حسابی هم در کنارش سرماخورده، دیشب اصلاً نتونست بخوابه ... بگم هر نیم ساعت بغلم بود بی راه نگفتم!حتی بعضی وقتها به ساعت نگاه میکردم میگفتم پس چرا نمیگذره نکنه خواب مونده ...
دیشب بهش دیفین هیدرامین هم دادم شاید هی کم بخوابه اما زیاد تاثیر نداشت.
دیشب توی همین نیم ساعت نیم ساعتها کلی هم خواب میدیدم اولیش خواب دیدن آقای همسر داره میره حج تمتع،دومیش هم اینکه انگار خبری از نی نی دوم بود!
ظهر به آقای همسر زنگ زدم و میگم،واسم کلی آیه و حدیث میخونه که بچه خیلی خوبه و حتماً خانم فاطمه کمکت میکنه و ...
ما قراره حرف آقای خامنه ای رو در مورد جمعیت 150 میلیونی برآورده کنیم!ولی جدی قبلیا چه جوری این همه بچه می اوردن که الانیا توی یکی ش موندن؟!
پ.ن.1.جمعه هم عقد عمه جون دخترکم بود و دخترکم خیلی بی قرار بود اون روز اما خب بخیر گذشت ... هر وقت یه جا رفتم مهمونی شبش به خودم میگم این مهمونی اول و آخر بود که با خانم فاطمه رفتم اما بازم نمیشه انگار!
پ.ن.2. هی هر روز میخوام روزه بگیرم اما دخترکم حسابی کافه ست و میترسم کلافگی خودم باعث بشه نتونم تحملش کنم،خدا خودش کمکمون کنه ...شما هم دعامون کنید
برچسب ها : مادرانه ,