شبا گاهی ده بار بیدار میشم و دخترکم رو بغل میکنم و میشینم و بهش شیر میدم و ...
بعضی وقتها هنوز سرم رو روی بالش نذاشته میبینم بیدار شده و دوباره و دوباره ...
شبا که کنارش دراز میکشم و دستای نازش میخوره به تنم تمام خستگی م در میره
روزا که برام میخنده تمام سختیها برام شیرین میشه
پاره ی وجودمه، مگه میشه ولش کنم و گریه ش رو ببینم...
حالا تصور کن میگن وقتی قیامت میشه مادر شیرخوار از هول اون ساعت عظیم بچه ش رو بی خیال میشه!
یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا
بابای خوبمون،بابای مهربونمون شما برای ما دعا کنید توی این روزای خوب ... ما واقعاً گنهکاریم
پ.ن. این روزا اگه دلت گرفت چند صفحه از دعای ابوحمزه خیلی آرامش بخشه وقتی خودت رو برای خدات لوس میکنی ...
برچسب ها : مادرانه , دل تنگانه(مذهبی) ,