فسقل بچه به زور حریره بادوم میخوره در حد 1 قاشق هر نوبت،که جمعاً بشه 3 قاشق!بعد وقتی ما داریم هندوانه میخوریم سینه خیز خودش رو میکشونه سمت ظرفش اینقدر که ما از رو میریم و چند قاشق آبش رو بهش میدیم ...
دیروز ما داشتیم کولر رو راه می انداختیم،به بابا گفتم چون خاکه خانم فاطمه رو ببر بیرون!بابا هم با یه رکابی دختر منو برده بود توی کوچه،میگفت هر کی رد میشد یا بغلش میکرد یا ازش عکس می انداخت ...بابا رو دعوا میکنم میگم نده دست مردم،آقای همسر میخنده میگه حتماً بابا پورسانتش رو گرفته:)))
بابا میخواد بستنی بخوره،خانم فاطمه نمیذاره حتی بستنی رو از جاش در بیاره!بالاخره چنان هجومی سمت بستنی میبره که دور لب و ولچه ش قهوه ای میشه:)) بابا میده بغل من،کهه بتونه بدون عذاب وجدان بستنی ش رو بخوره اما خانم فاطمه رو چند تا لیس مهمون میکنه!
برچسب ها : مادرانه ,