1- پریروز آقای همسر کم مونده بود دخترش رو بخوره
اونم حسابی واسه باباش نمک میریخت و صحبت میکرد و چشم و ابرو میومد و ...
یهو باباش سفت بغلش کرد و گفت عشقمی (کلاً بچه که میاد نقش همسر بودن به مادر بودن تبدیل میشه و دیگه کسی ما رو تحویل نمیگیره)
از طرف خانم فاطمه گفتم اگه عشقتم پس کادوی ولنتاینم کو؟
ساعت 10 شب رفت که عمه جون رو برسونه 2 تا بسته پوشک خرید 50 تومن،گفت اینم هدیه ولنتاین دخترم!!!!
2- اون روز این دخمل ما هی سخنرانی میکرد تا میومدیم ازش فیلم بگیریم به دوربین زل میزد و ساکت میشد!!!! یعنی بچه های الان چی میخوان بشن بعداً!!!!
3- آقای همسر ماست دبه ای خریده، داره میخوره میگه الان که 2 تاییم و اون فسقلی هنوز هیچی نمیخوره من دبه ای خریدم پس فردا با 5 تا بچه ی قد و نیم قد باید چند تا ماست بخرم!
اگه دستم به خانم فاطمه بند نبود حتماً همون دبه ی ماست رو میزدم بر سر مبارکش که دیگه رویای همچین چیزی رو هم توی سرش نداشته باشه!!!
برچسب ها : مادرانه , همسرانه ,