ساعت 1.5 با کلی زحمت خوابوندمش خانم کوچولو رو،از 11 نق خواب میزد اما تا میذاشتمش توی جاش بیدار میشد
دیگه ساعت 12 شروع کرد به صدا در آوردن از خودش که یعنی به من توجه کنید:))
حدودای 4 بود که با صدای ملچ مولوچ خوردن دستش بیدار شدم
من نمیدونم چرا اینقدر دستش رو میخوره بعضی وقتها تا مچ دستش رو میکنه توی دهنش و نزدیکه که بالا بیاره!!!
بهش شیر دادم به این امید که الان میخوابه، اما زهی تصور باطل
خانم تازه سرحال شده بود!
دلم میخواست موهام رو بکنم اما شیطون وقتی میخنده میدونه حریف ما میشه
تا 5 با هم کل کل کردیم تا اینکه آقای همسر بیدار شد و دادمش بهش و خودم از خستگی بیهوش شدم
فکر کنم اخلاق بد مامانش رو گرفته شبا بیدار، تا ظهر خواب!!!
خدا بخیر بگذرونه:))
برچسب ها : مادرانه ,