سلام به همه
خوبی؟خوشید؟
من یادتون بودم و با همون زمان کمی که برام بود با وجود خانم فاطمه، به نیابتتون آقا رو زیارت کردم
خام فاطمه م از شب قبل سفر سرما خورد!رفتنی با پردیس رفتیم که مثلاً زود برسیم اما خیلی سخت گذشت البته دست آقای همسر درد نکنه واقعا ًاگه نبود نمیشد رفت!خیلی خیلی کمکم بود
اونجا هم رفتیم خونه ی عموم!البته عموم یه چند سالی هست فوت کرده و زنعموم هم مسافرت بود اما پسرش خونه بود!
خانم فاطمه سومین دندونش هم در اومد!
جاتون خالی دو بار هم غذا حضرتی خوردیم البته دفعه اول 5 نفرمون 1 غذا خوردیم!دفعه ی دوم به زور رفتیم بالا توی مهمانخونه حضرت نشستیم و آقاهه دلش نیومد به چهار نفر یه غذا بده ،با 2 پرس غذا حساااااااااااااااااااااااااااااابی سیر شدیم و بهمون چسبید!
راهمون از حرم دور بود و هر دفعه با آزانس میرفتیم اما اینقدر اتافاقت خنده دار پیش میومد که هر روزش برامون خاطره های خنده دار بود
با خانم فاطمه پاتوقمون شده بود دارالحجه!اونجا راحت برای خودش چهاردست و پا میرفت و کلی رفیق پیدا کرده بود و ...!
منم به جای زیارت همه ش حواسم بهش بود و ... هول هولکی 2 خط زیارت میخوندم اما همون هم کلی برام غنیمت بود!
در کل عاااااااااااااااااااااااااااااالی بود
از خیلیهاتون توی مشهد خاطره داشتم و یادتون افتادم از صحن گوهرشاد و دارالهدایه و مصرع "همه ی عمر سفر یک چمدان بستن بود" و ....
امیدوارم به زودی زود قسمت همه تون بشه!
برچسب ها : مادرانه ,