سفارش تبلیغ
صبا ویژن
RSS

هفته ی قبل همسرجان رفته بود از داروخانه واسه دخترک پدچشمی بگیره،زنگ زدم گفتم جهت خالی نبودن عریضه یه بیبی چک هم بخر!

اما به خودم گفتم تا شنبه صبح استفاده نمیکنم!اما حالم یه جوری بود ...

در عین سرحالی و شادابی یهو دلم میخواست از خستگی ولو شم! مراقب خورد و خوراکم که نبودم یهو سر گلوم میسوخت و پادرد همیشگی قبل از ... رو نداشتم! البته گفتم شاید دلیلش خوردن همون یک قاشق مرباخوری شیره انگور قبل از خوابه!یکی هم رفتن به دسشویی بود!من توی روز اگه بشه چهار پنج بار راهم میخوره اونورا اما یکی دو هفته بود بطرز عجیبی زیادتر شده بود! اما بازم به خودم میگفتم اینا تلقینه و اصلاً به حساب اتفاق خاصی نمیذاشتم ...

5شنبه از صبح خونه مبلها و بوفه رو جابه جا کردم و شب هم رفتیم منزل یکی از اقوام روضه!با شام ماست خوردم و تا وسطای شب حالت تهوع داشتم!

صبح جمعه یواشکی رفتم بیبی چک رو برداشتم و وقتی خط دوم رو دیدم باورم نمیشد(هم فکر میکردم زوده و تست نشون نمیده و هم کلاً احتمالش خیلی پایین بود و سعی میکردم به خودم بگم منتظر نباش )

از ذوقم بود یا هر اسم دیگه ای که بذاری،رفتم همسرجان رو صدا زدم!گفتم برو بیبی چک رو ببین!ببین چشای من درست میبینه خطش رو؟!

همسر رفت و با خوشحالی اوم که آره!آخ جون خداکنه دوسه قلو باشه و ...

قرار شد به کسی نگیم و مثل دفعه قبل زود نریم واسه سونو و آزمایش که اینقدر دلمون رو بلرزونند!

الان هم فقط همسرجان و رفیق ِجانمان مطلعند ....

نه اینکه چیز سکرتی باشه،نه! اما دلم نمیخواد تا تاپ تاپ قلبش رو نشنیدم به کسی بگم!فقط امیدوارم تهوع و ... تا آخر اسفند به طرز شدیدی سراغم نیاد!

حالا از اون روز حسم خیلی جالبه!از همه شنیده بودم بارداری اول و دوم واقعاً فرقی نداره اما حتی انگار شیرینتر هم هست چون استرس مثل اولی رو نداری! میدونی خیلی چیزا طبیعیه ....

موقع اقامه نماز که دستم رو میذارم روی دلم یه حس خوبی میپیچه توی وجودم غیر قابل وصف!

از توی چند تا وب سایت (خارجی و ایرانی) تخمین زدم زمان بارداریم و حدوداً هشت ماه تا دنیا اومدن فرشته ی کوچولوم زمان مونده ...

امیدوارم خدا به همه اونهایی که میخوان بچه سالم و صالح بده،الهی آمین ....





برچسب ها : یاری که نماند  ,
<      1   2