دیروز مامان زنگ زده بود به خاله م،درمورد یه چیزی سوال کنه،بعد یهو گفت باشه بهش میگم خودش پولش رو باهات حساب کن!چشمام گرد شد که من چه حسابی با خاله م دارم!
مامانم گفت خاله جون میگه من فلان چیز رو خیلی وقته که میخوام بدم به محدثه،پولش رو هم نمیخوام!
یعنی از دیروز تا حالا توی شوک هستم.
هی با خودم خیال پردازی میکنم بعد میگم تا کامل مال خودت نشده،فکر کردن درموردش ممنوع!