به نام خدا
ماه مبارک هم گذشت!
این عمر ماست مه به این سرعت درگذره
در کمال ناباوری و تنها وو تنها با کمک خدا تونستم روزه ها رو بگیرم!
حقیقتا شب اول فکر نمیکردم حتی بتونم نصف رو هم بگیرم،اما معجزه وار...
شکرخدا.
دخترک دیگه از یازده ماهگی راه میره هرچند میخوره زمین اما مصمم باز بلند میشه!
نععععع ی میگه بیا و ببین!همچین غلیظ!
گوشی رو میگیره و یه چیزی میگه تومایه های الوووووووووووووووووووووو، اینقدر که همه زنگ میزنند و دلشون میخواد باهاش حرف بزنن:))))
الحمدلله به غذا نه نمیگه و با اینکه هیچی دندون نداره اما از غذا خوردن استقبال میکنه...
و من این روزا با دیدن حال فاطمه یاد روزای پارسال خودم میوفتم،استرس زایمان،دنیا اومدن دخترک و ...
خدایا شکرت برای این همه نعمت، ببخش اگه یه وقتایی کفران نعمت میکنیم
خدایا!لطفاً یاریمون کن تا برکتهای این ماه بزرگ برامون تا سال دیگه بمونه