همیشه نوشتن آرومم میکنه ...
این روزا که درد وحشتناکی داشتم و ساعتها از درد به خودم میپیچیدم هی یاد این حدیث پیامبر میوفتادم که "من فرداى قیامت به بسیارى شما مباهات میکنم تا آنجا که جنین نارسى که سقط شده، با کمال غضب به در بهشت آید، و به او گویند به بهشت درآى، گوید: نه تا پدر و مادرم پیش از من وارد شوند1" ...
دیشب که بارون شدیدی میومد همه دم پنجره جمع شدیم و ذوق بارونو کردیم بابام گفت خدایا! این "حسین آقا"ی ما رو سالم و صالح نگهش دار ...
تا همین چند ساعت قبل هم هنوز امید داشتم که قلبش هنوز بزنه و من با صدای تاپ تاپش دوباره جوون بگیرم اما امروز دکتر هیچی توی سونو ندید حتی جنین رو،دیگه قلبی نمیتپید!
حالم بده،دوست داشتم که بود ... با اینکه با این دردای شدید گه واقعاً پریشب چهارساعت به خودم پیچیدم و آخر سر به زور دیکلوفناک یه کم آروم شدم و حرف همه دکترا که هی میگفتن "تهدید به سقط" بازم امید داشتم مثل دوتا سونوی قبل وقتی از در سونوگرافی میام بیرون با ذوق به همسرجان بگم تو بردی،پسرک هنوز توی دل مامانش جا خوش کرده ...
خدایا! هم دادی شکر هم گرفتی شکر ...
پ.ن. نوشته های قبلی رو هم تیک نمایشش رو زدم
1.ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 383، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413ق.
برچسب ها : یاری که نماند ,