کوچکتر که بودم فکر میکردم واقعه عاشورا واقعاً هر روزش توی یه روز از دهه اتفاق می افته!
واقعاً اون حجم عظیم از اتفاقات تلخ توی چند ساعت، توی ذهن من جا نمیگرفت!
یواش یواش فهمیدم که همه ی اون اتفاقات فقط یه صبح تا عصر بوده و اصل اصل ماجرا همون ظهر تا عصر!
همون موقعهایی که خیلیها از هیاتها بر میگردند خونه هاشون ...
همون موقع هاست که که "جوانان بنی هاشم بیاید..."
همون موقع هاست که "یا اخا ادرک اخاک"
همون موقع هاست که "علی لای لای ...."
همون موقع هاست که "سری به نیزه بلند است در برابر زینب"
سالهاست روزمره نوشتم اما بلد نیستم بنویسم که این حجم از غم،این حجم از حوادث وحشتناک،... رو درک نمیکنم؛تازه بعد از این همه غم از دست دادن عزیزترین عزیزان،تازه مصیبتهای جدید شروع میشه! تازه میشه ماجرای اسارت و کاروان کوفه و خرابه ی شام ....
(بارها و بارها نوشتم و پاک کردم، نمیتونم ادامه ش رو بنویسم)
التماس دعا
برچسب ها : دل تنگانه(مذهبی) ,