زنگ زدم همسرجان
میگم کی میرسی خونه؟
کیگه توی راهم
میگم چایی بذارم؟
میگه آره،منتها چایی با عشق نه بی عشق ....
پ.ن. از جمعه که اون اتفاق کذایی افتاد با هم حرف میزنیم معمولی اما انگاز یه تیکه هایی از وجودمون از دست هم ناراحته!میخوام باهاش صحبت کنم اما یا اون خسته ست یا خانم کوچولو نمیذاره ...
برچسب ها : همسرانه ,