دیشب حدود ساعت 12 داشتم به دخترکم شیر میدادم،به خودم گفتم امشب موقع شیر دادن نه نازش کنم نه باهاش حرف بزنم که بخوابه!
به خیال خودم وقتی محلش نذارم،اونم کاری به کارم نداره.
هر از گاهی چشماش رو باز میکرد و میدید من هیچ عکس العملی نشون نمیدم باز با چشمای بسته به شیر خوردن ادامه میداد تا اینکه یهو چند لحظه ای به صورتم زل زد ... کلی جلوی خودم رو گرفتم که به اون نگاه با مزه ش نخندم،اما اون موفق شد و من خندیدم بهش! انگار منتظر یه فرصت بود بلافاصله شروع کرد به صدا در آوردن از خودش ...
فسقلی عمیقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاً منو گذاشته سرکار:))